1-1- طرح مسئله
تاریخ تحول تکنولوژیهای ارتباطی نشان داده است وقتی رسانه جدیدی اختراع میشود عدهای فکر میکنند که رسانههای قدیمی از بین میروند، اما واقعیت موجود نشان میدهد که هنوز هم از رسانههای قدیمی به اشکال مختلف استفاده میشود. چون هر رسانهای دارای ویژگیهای منحصر به فرد خود است که رسانه دیگر آن ویژگی را ندارد. در حال حاضر رقابت بیشتر رسانههای مختلف برای جذب مخاطب بیشتر است چرا که افزایش منابع فرستنده به رقابت رسانهها منجر میشود؛ رقابتی که در جهت جذب مخاطبان هرچه بیشتر است؛ مخاطبانی که امروزه با ویژگیهایی چون متنوع بودن، فعال بودن و گزینشی عمل کردن نسبت به گذشته مشخص میشوند. یک ملاک مهم در ارزیابی موفقیت هر رسانهای، بررسی تعداد و میزان استفاده مخاطبان از آن رسانه است و انگیزه یا تغییری که در رفتارمخاطب بوجود میآورد واین، زمانی حاصل میشود که یک رسانه دارای ویژگیهای متمایز و متفاوت نسبت به سایر رسانهها باشد. در حال حاضر حدود 60 ایستگاه رادیویی در ایران فعالیت میکنند. بدون شک بعضی از این مراکز نسبت به بعضی دیگر از تعداد مخاطبان کمتر یا بیشتری برخوردارند. دلایل این موضوع میتواند بسیاری از موارد کمی و کیفی را شامل میشود. از آنجا که یکی از ویژگیهای کار علمی، تحدید موضوع است در این پژو هش، رسانه رادیو بررسی میشود و از میان عوامل زیادی که در موفقیت و یا شکست رسانه رادیو تاثیر گذار است به بحث خلاقیت در برنامهسازی رادیو پرداخته می شود. خلاقیت فرایندی است که بوسیله آن چیزی مثل فکر،ایده یا یک شی جدید تولید شودخلاقیت شیوهای از تفکراست که ایدههای جدید را بوجود میآورد (کینگ واندرسون،1386،ص17)[1].
در واقع دغدغه ذهنی پژوهشگر پس از یک دهه فعالیت تجربی در رادیو و مصاحبههای مقدماتی با افراد کارشناس، مشخص شد که خلاقیت عنصر مهم، تاثیر گذاری در رادیو است و یکی از عوامل مؤثر بر افت مخاطبان رادیو موضوع کیفیت برنامههای رادیو است که دچار روزمرگی، تکرار و اصول کلیشهای شده است.
خلاقیت عنصربا اهمییتی در این میان است. در پی این دغدغه ذهنی و مطالعه مقدماتی که انجام شد، این تحقیق به دنبال بررسی این مسئله است که ابعاد و مؤلفههای برنامهسازی خلاق کدامند و همچنین چه عواملی باعث افزایش یا کاهش خلاقیت در برنامهسازی رادیو میشود؟
2-1- ضرورت و اهمیت تحقیق
با توجه به اهمیتی که رسانهها در زندگی افراد دارند هرگونه پژوهشی که بتواند جایگاه رادیو را در زندگی مردم پررنگ سازد، دارای اهمیت است. ضرورت و اهمیت هر تحقیقی از دو جنبه نظری و کاربردی میتواند مطرح باشد. این تحقیق در درجه اول سعی دارد، دانش نظری موضوع و جنبههای جدید برنامه سازی خلاق در رسانه رادیو راشناسایی کند. در بحث برنامه سازی خلاق متون و گزارش و در کل اسناد مکتوب بسیار کمی در داخل ایران درباره برنامه سازی خلاق وجود دارد و انجام این پایان نامه می تواند خلاء موجود را پرکند و بر دانش نظری موضوع بیافزاید. و در درجه دوم این تحقیق اصول و مولفه هایی را مشخص میکند که چنانچه در برنامهسازی رادیو به کار برده شود؛ میتواند باعث افزایش جذب مخاطب، تاثیرگذاری بیشتر، و دستیابی به اهداف و سیاست های ایستگاه رادیوی مورد نظر شود.
3-1- هدف اصلی تحقیق
هدف علم تدوین نظریه است و در انجام تحقیقهای اجتماعی به سه هدف اساسی (اکتشاف، توصیف، تبیین) توجه می کنند.
هدف کلی و اصلی این تحقیق توصیفی – اکتشافی عبارت است از:
توصیف و بررسی عوامل موثر بر اصول برنامهسازی خلاق در رادیو و شناخت ابعاد و مولفه های آن است.
اهداف فرعی تحقیق:
- شناسایی ابعاد و مولفههای خلاقیت
- دستیابی به اصول برنامه سازی خلاق در رادیو
- دستیابی به متغیرهای فردی و سازمانی موثر بر برنامهسازی خلاق
4-1- سؤال اصلی تحقیق
نظر تهیه کنندگان رادیو درباره ویژگیها و مؤلفههای برنامه سازی خلاق چیست؟
سؤال های فرعی تحقیق:
1- مهمترین متغیرهای سطح فردی مؤثر در برنامهسازی خلاق کدامند؟
2- مهمترین متغیرهای سطح سازمانی مؤثر در برنامه سازی خلاق کدامند؟
5-1- فرضیههای تحقیق
در حال حاضر به دلیل اکتشافی بودن پژوهش، فقط به سؤالات پاسخ داده میشود و فرضیهها در پایان تحقیق استخراج میشود.
6-1- تعریف مفاهیم
تعریف نظری:
خلاقیت : هارمون خلاقیت را فرایندی میداند که بوسیله آن چیزی مثل فکر، ایده یا یک شی جدید تولید شود (کینگ واندرسون، 1386،ص17). “خلاقیت شیوهای از تفکراست که ایدههای جدید را بوجود میآورد.
لوتانز استاد رفتار سازمانی، خلاقیت را به وجود آوردن تلفیقی از اندیشهها و رهیافتهای جدید افراد، میداند. پالیا خلاقیت را
مقدمه
هوش یکی از جذابترین و جالب توجه ترین نیروهای روانی است که جلوه های آن در موجودات مختلف به میزان متفاوت قابل مشاهده است و هر چند موجودات از تکامل بیشتری بهره مند باشند، از نظر هوشی نیز پشرفته تر هستند و به همان نسبت از پیچیدگی بیشتری نیز برخوردارند(نراقی و نادری، 1385، ص 45)
خصوصیاتی که با آزمونهای مختلف روانشناسی و گزارشهای مدراس در افراد تیز هوش ذکر شده، عبارتند از: قضاوت و استدلال صحیح و عالی، قوه ی ابتکار و ایجاد، علاقه به دانستن یا پیشی جستن، جستجو، تحقیق و تجربه، اعتماد به نفس و استقلال فکری، حسن همکاری و احترام به دیگران، علاقه به درستی و حقیقت، دور اندیشی، تدبیر و احترام، علاقه به رهبری و پیشوائی و اظهار نظر، وجود وجدان اخلاقی، شادی ونشاط، عدم دلسردی و نشان دادن استقامت و پایداری در رسیدن به هدف یا مواجه شدن با ناکامی و بالاخره ادب و تواضع همه از صفات ویژه ی این افراد بوده است که در مقایسه با افراد طبیعی مورد کنترل مشخص شده است .(میلانی فر، 1386، ص 143- 142)
چنانچه در بالا اشاره شده است ، وجود وجدان اخلاقی ، یکی از صفات افراد تیز هوش است؛ مبحث اخلاقی و ارزشهای اخلاقی، به ویژه شکل گیری این ارزشها در کودکان و افراد اجتماع از مباحثی است که مستقیماً با روان شناسی اجتماعی در ارتباط است و در بسیاری از کتابهای روان شناسی اجتماعی فصل یا فصلهایی به آن اختصاص داده شده است. (کریمی، 1384، ص 162)
در روان شناسی اجتماعی، مکاتب مختلفی به موضوع اخلاق توجه نشان داده و در آن زمینه به بحث و تحقیق پرداخته اند. مروری بر ادبیات اخلاق از نظر تاریخچه ای نشان می دهد که عامل کلیدی و اصلی در جهت دادن به بحث اخلاق در این مکاتب، عقیده ی زیر بنائی یا دیدگاه فلسفی آنها درباره ی ماهیت انسان است. (همان منبع، ص 162)
پاره ای از افعال انسانی در مقابل افعال عادی و طبیعی «افعال اخلاقی » 1 نامیده می شود. فرق فعل اخلاقی با دیگر کارها این است که کارهای اخلاقی قابل ستایش و تحسین است و بشر برای آن کارها ارزش قائل است. قیمتی که بشر برای این کار ها قائل است نه از نوع قیمت و ارزشی است که برای کار یک کارگر قائل است، زیرا کارگر، ارزش مادی ایجاد می کند و استحقاق مبلغی پول یا کالا را در مقابل کار خود پیدا می کند، کار اخلاقی یک نوع ارزش مافوق این ارزشها دارد که با پول و کالاهای مادی قابل تقدیر نیست.(مطهری، 1362، ص 6)
جامعه بنا به ضرورت خود، رفتار خاص و ارزشهای ویژه ای را به عنوان رفتارها و ارزشهای اخلاقی معین کرده و این گونه رفتارها به وسیلۀ والدین، مدرسه و خود جامعه با بهره گرفتن از تشویق برای رفتاریهای مورد قبول، تنبیه برای رفتارهای خارج از هنجارهای اجتماعی و ارائه ی سرمشق و الگو برای شکل دادن به رفتارهای مذکور استفاده می نماید.(کریمی، 1384، ص 184)
آنچه مسلم است اینکه اگر جامعه، شکل دهنده ی ارزشها و رفتارهای اخلاقی است، آیا نگرش فرد نسبت به نهادهای اجتماعی موجب تسهیل پذیرش ارزشهای اخلاقی خواهد بود و اگر هوش در وجود وجدان اخلاقی مؤثر است، می توان بین هوش و نگرشهای اجتماعی رابطه ای یافت؟ اینک در این تحقیق در پی آن هستیم که وضعیت نگرشهای اجتماعی، سطوح اخلاقی و میزان بهره ی هوشی دانشجویان دختر دانشگاه پیام نور اسلام آباد غرب و سرپل ذهاب را بررسی و مقایسه کنیم.
بیان مسئله
مطالعه ی نوشته های فلاسفه و دانشمندان قدیم نشان می دهد که انسان حتی از گذشته های بسیار دور از تفاوتهای فردی آگاه بوده است. چنانکه افلاطون در کتاب جمهوریت تفاوتهای فردی انسانها را مورد توجه قرار داده و گفته است که هر فرد باید به شغلی متناسب با استعداها و توانائیهایش گمارده شود. او در باره ی تفاوتهای افراد، در کتاب جمهوریت خود چنین گفته است ؟ «اشخاص به طور کاملاً یکسان به دنیا نمی آیند، بکله از نظر استعداد های طبیعی با یکدیگر تفاوت دارند، یک شخص برای نوع خاصی از شغل و دیگری برای شغلی دیگر متناسب است .» (شریفی، 1385، ص 2)
هوش یک مفهوم انتزاعی است و در واقع هیچ گونه پایه ی محسوس ، عینی و فیزیکی ندارد. هیچ نقطه ای در مغز انسان وجود ندارد که بتوان آن را جایگاه هوش دانست. اصطلاح هوش فقط نامی است که به فرآیندهای ذهنی فرضی یا مجموعه ی رفتارهای هوشمندانه اطلاق می شود و نظریه های هوش در عمل نظریه های مربوط به رفتار هوشمندانه است.(همان منبع، ص 3)
نظریه ی روان سنجی بر این فرضیه مبتنی است که هوش یک سازه یا یک صفت است و از این نظر بین افراد تفاوتهائی وجود دارد. اسپیرمن بر اثر پژوهشهای خود به این نتیجه رسید که هوش از یک عامل کلی و چند عامل اختصاصی تشکیل شده است ثرستون برخلاف اسپیرمن اظهار داشت که هوش از هفت عامل جداگانه تشکیل شده است . هالستید نظریۀ هوش زیستی را مطرح کرده است به نظر وی تعدادی از کارکردهای هوش به نظام عصبی مربوطند و به طور نسبی از تأثیر عامل فرهنگی مستقل اند. .کتل و هب به حوزه های معینی از هوش تأکید کرده اند که به طور مستقیم به کارکرد مغز وابسته اند. هب آنرا هوش A می نامد و معتقد است که مادر زادی و زیستی است و مستلزم داشتن نظام عصبی سالم و با آزمونهای هوشی معمولی قابل اندازه گیری نیست. هوش سیال کتل نیز به هوش A شباهت دارد. هوش سیال، شخص را قادر می سازد که رابطه ها، شباهتها، و تفاوتها را درک کند که آن هم به سلامت نسبی مغز و کارایی آن بستگی دارد و عمدتاً غیر کلامی و مستقل از فرهنگ است. پیاژه هوش را شکل خاصی از سازگاری شخص با محیط می دانست. لازمه ی سازگاری، تعامل کودک با محیط است که در آن نیازهایش را در ارتباط عملی با انتظارهای محیط هماهنگ می کند. کودک به تدریج که رشد می یابد، باید همواره ساختهای روانی خود را از نوسازمان بدهد تا بتواند به گونه ای مؤثر با محیط برخورد کند. (همان منبع، صص 22و 23 و 24)
به نظر پیاژه رشد اخلاق درکودک دو مرحلۀ مشخص را طی می کند که یکی مربوط به سنین( 9- 6) سال بوده و به «مرحله ی متابعت » 2 یا «قبول امر و نهی بزرگترها» معروف است. پیش از این سنین اصولاً بحث درباره ی اخلاق و انتظار رفتار اخلاقی از آنان بی مورد است زیرا رشد عقلی کودک به مرحله ای نرسیده است که بتواند ماهیت اعمال را از نظر درستی یا نادرستی مورد قضاوت قرار دهد. مرحله ی دوم که از نظر سنی، سنین (12- 9) سالگی را در بر می گیرد «مرحله ی استقلال » 3 یا خود مختاری اخلاقی نامیده شده است. (کریمی، 1384، ص 169)
لورنس کولبرگ نیز مانند پیاژه به مرحله ای بودن رشد اخلاق معتقد است. اما در نظر یه ی کولبرگ تفاوتهایی با نظریه ی پیاژه مشاهده می شود، نخست اینکه در اینجا رشد اخلاق برخلاف نظریه ی پیاژه تا سن حدود 12 سالگی کامل نمی شود، بلکه کودک در این سن تازه در دوره ی اول رشد اخلاق که به نظر کولبرگ دوره ی «پیش اخلاقی » 4 یا « پیش عرفی» 5 است، قرار دارد و رشد اخلاق تا سن 25 سالگی کامل نمی شود. دوم در عوض رشد دو مرحله ای اخلاق در نظریه ی پیاژه ، در اینجا کودک باید از سه دوره و شش مرحله بگذرد تا از نظر اخلاقی به کمال برسد. (همان منبع، صص 172 و 173)
آنگونه که از مطالب ارائه شده می توان استنباط کرد، ظاهراً معتقدان به دیدگاه شناختی بین رشد عقلی (که در برخی تعابیر همان هوش تلقی می گردد) و رشد اخلاقی ارتباط قائلند. مثلاً در دیگاه پیاژه که معتقد است پیش از سنین 9- 6 سالگی نباید انتظار درک مفاهیم اخلاقی را از کودک داشت زیرا «سن عقلی وی هنوز به مرحله ای نرسیده است که بتواند ماهیت اعمال را از نظر درستی و نادرستی مورد قضاوت قرار دهد.» اشاره به سن عقلی این استنباط را تأیید می کند. از طرفی در تعریف پیاژه از هوش، آنرا شکل خاصی از سازگاری با محیط می داند، و لازمه ی سازگاری را تعامل با محیط. تعامل با محیط، همان تعامل متقابل با نهادهای اجتماعی نیز می تواند باشد، و اینکه کودک درجریان رشد باید همواره ساختهای روانی خود را از نو سازمان بدهد. این ساختارهای روانی نیز می تواند نگرشهای فرد، تعریف شود. به طور کلی می توان چنین استنباط کردکه روان شناسان شناختی بین هوش و رشد اخلاقی و تأثیر اینها بر نگرشهای فرد، به شکلی نامحسوس معتقدند که به صورت مدون ارائه گردیده است.
گروهی معتقدند که خداوند متعال ، نیروئی در درون انسان قرار داده است که تکلیف را به انسان الهام می کند و درکارهای اخلاقی، از درون انسان به او فرمان می دهد، این نیرو نه عاطفه است، آنچنان که اخلاق هندی و مسیحی می گوید، و نه عقل و اراده است، آنچنان که فیلسوفان می گویند، . این مسئله در جهان مطرح است و تجربیات انسان است و از ابتدای خلقت، این ها به هیچ شکی در وجود انسان نبوده است و انسان اینها را فقط از راه حواس بدست آورده است یا نه، یک سلسله احکام از ابتدا همراه ذهن انسان در نهاد و در ذهن انسان وجود دارد؟ گروهی، هم در گذشته و هم در حال معتقد بوده و هستند که درذهن انسان، هیچ چیزی وجود ندارد و فقط همان چیزهائی هست که از همین دروازه های حواس وارد ذهن شده اند، ذهن انسان از نظر این افراد حکم یک انباری را دارد که ابتداء خالی محض بوده است و از درهای حواس، اشیائی به این انبار ریخته می شود و انبار پر می شود، گروه دیگری از فلاسفه کسانی هستند که می گویند آنچه در ذهن است بر دو بخش است: بخشی از آن ها از روزنه های حواس ظاهری آمده اند و پاره ای از آنها قبل از حس و احساس در ذهن انسانها وجود داشته است.(مطهری ،1362، صص 31 و 35)
از مطالب ارائه شده در بالا از شهید مطهری هم این مسئله به ذهن می آید که آیا این نیروی از قبل موجود در ذهن بشر که افعال اخلاقی به آن بسته است، می تواند عقل یا به تعبیری هوش باشد؟
از آنجا که اصطلاح نگرش از نظر روان شناسان معانی مختلفی دارد، جای تعجب نیست اگر در روان شناسی به تعریفهای گوناگونی از این مفهوم بربخوریم. در تعریفی از فریدمن و همکاران (1970) چنین ارائه گردیده است: « نگرش ، نظام بادوامی است که شامل یک عنصر شناختی، یک عنصر احساسی، و یک تمایل به عمل است» روی هم رفته، تعریف سه عنصری نگرش، تعریفی است که بیشتر روان شناسان اجتماعی روی آن اتفاق نظر دارند علاوه بر عناصر، نگرش دارای سه ویژگی است. نخست اینکه بر نگرشی شامل یک شیء ، شخص، رویداد یا موقعیت است. دوم آنکه نگرشها معمولاً ارزشیا بانداند. و سوم آنکه نگرشها معمولاً دارای ثبات و دوام قابل توجهی هستند. از میان عناصر تشکیل دهنده نگرشها، عنصر عاطفی و از میان
موضوع:
بررسی تأثیر موسیقی در کاهش اضطراب و دلهره
برای رعایت حریم خصوصی نام نگارنده درج نمی شود
تکه هایی از متن به عنوان نمونه :
فصل اول: کلیات تحقیق
مقدمه
مهمترین عاملی که بر اساس نظریه تحلیل روانی علت تمام بیماریهای روانی محسوب می شود اضطراب است که جهت کنترل این عارضه باید موارد و یا گزینه هایی را در زندگی وارد کنیم که در مکتب تحلیل روانی نقش برجسته ای دارد به نظر فروید اضطراب به عنوان یک تکانه من است یعنسی به همان صورت که اگر بدن دچار زخم و التهاب و بیماری گردد اولین نشانه آن به صورت تب ظاهر می شود اگر فرد از نظر روانی دچار مسئله و مشکل شود اولین نشانه آن به صورت اضطراب جلوه گر می شود و اضطراب هم علت محسوب می شود و هم معلول یعنی علت بیماری از ناراحتیهای روانی اضطراب است ، همچنین هر گاه شخص با یک مسله و مشکل روانی مواجه گردد که موجب که موجب به هم خوردن تعادل روانی وی گردد احساس اضطراب می کند فرویادامه خواندند اضطراب را به سه نوع تقسیم کرده است الف: اضطراب واقعی و هنگامی که تجربه می شود و اضطراب نوروتیک زمانی بروز می کند که تکانه های نهاد موجب تهدید فرد در برابر قطع کنترلهای من و ظهور رفتارهایی که منجر به تنبیه وی خواهد گردید می شوند و اضطراب اخلاقی وقتی ظاهر می شود که فرد عملی بر خلاف وجدان اخلاقی یا ارزشهای اخلاقی خویش انجام داده یا حتی در نظر دارد که انجام بدهد به همین دلیل احساس گناه می کند ساختمان شخصیت هر فرد دارای سه قسمت است که نهاد قسمتی از شخصیت است که زیست شناسی فطری را شامل می شود و تابعه اصل لذت جویی است . نهاد همواره به دنبال کسب لذت است و بدون توجه به واقعیت می خواهد به حداکثر لذت برسد که توجه به ظاهر زندگی و تمایل به موسیقی و زیباییهای زندگی می تواند جزء همین اصل لذت جویی باشد که خود این مساله باعث کاهش اضطراب در افراد می شود در حالی که من تابع اصل واقعیت است و کوششهای آن در جهت رسیدن به لذت توجه به واقعیت است به عبارت دیگر نهاد خواهان بی چون و چرای لذت هاست و ارضای فوری خواستها را بدون توجه به واقعیت جست و جو می کند وقتی که شخص با مسئله ای مواجه می شود در رابطه با من خویش آن را ادراک می کند درباره ان فکر می کند و نسبت به آن عمل می کند به عبارت دیگر من هر فرد داننده، کوشنده، تصمیم گیرنده، مضطرب شونده و انجام دهنده اصلی رفتارهای فرد محسوب می شود. که اساس عملکردهای من پیش فرضهای است که فرد درباره خود و دنیای خود می سازد (حسین آزاد – انتشارات بعثت).
بیان مساله
ممکن است اضطراب را نوعی درد داخلی دانست که سبب ایجاد هیجان و به هم ریختن تعادل موجود می شود و چون بشر دائماً به منظور برقراری تعادل کوشش می کند بنابراین می توان گفت ه اضطراب یک محرک بسیار قوی است امکان دارد این محرک مضر باشد و این خودبستگی به درجه شخصیت افراد که متوجه فرد است اضطراب متعادل یا نرمال آن است که به شدت عکس العمل متناسب باشد با مقدار خطر و این خود مفیداست زیرا شخص را وادار می سازد که با موفقیت ، خطرات را از خود دفع کند و بنابراین مقدار معتدل اضطراب برای رشد و تکامل صحیح شخصیت لازم است و در واقع هیچ فرد بشری نیست که مقداری