.
۴-۱-۳-۲سهام رشدی و سهام ارزشی
بحث سهام رشدی و سهام ارزشی دارای سابقه طولانی است. بنجامین گراهام در سال ۱۹۳۴درکتاب تجزیه و تحلیل اوراق بهادار[۱] روش های ارزشیابی برمبنای ضرایب را بنیان نهاد. او معتقد بود که از طریق این ضرایب می توان سهام ارزان از سهام گران تمیز داد و می توان بازده اضافه به دست آورد.
تعاریف متفاوتی درباره سهام رشدی و سهام ارزشی وجود دارد. تعریف هاگن(۲۰۰۱)اشاره دارد که سهام رشدی سهامی است که قیمت آن در مقایسه با جریان نقدی، درآمد، سود تقسیمی و ارزش دفتری فعلی بالاتر از میانگین است. بنابراین در بلند مدت سهام رشدی بازدهی کمتری نسبت به سهام ارزشی که با توجه به معیارهای فوق الذکر قیمتی پایینتر از میانگین دارد خواهد داشت.
چند تحقیق مهم در دهه ۹۰انجام شده که توجه آکادمیک به موضوع را بیش از پیش کرد. اگرچه به لحاظ زمانی مقاله چان، هامائو و لاکونیشوک(۱۹۹۱) مقدم است؛ اما به لحاظ اهمیت ابتدا به مقاله فاما و فرنچ(۱۹۹۲) به طورخلاصه اشاره می شود و سپس نکاتی از مقالات چان، هامائو و لاکونیشوک(۱۹۹۱)، لاکونیشوک، اشلایفر و ویشنی(۱۹۹۴) و فاما و فرنچ(۱۹۹۸)، برشمرده خواهد شد.
در سال ۱۹۹۲فاما و فرنچ به بررسی سهام رشدی و سهام ارزشی با بهره گرفتن از دو شاخص BM و EPپرداختند. این تحقیق بر اساس داده های ۱۹۶۳تا۱۹۹۰سهام شرکت های فعال در بورس های نیویورک، نزدک و امکس انجام شد. فاما و فرنچ سهام شرکت ها را بر اساس دو شاخص ذکر شده به ۱۰دسته طبقه بندی کردند. سهام رشدی در دسته اول و سهام ارزشی در دسته دهم قرار گرفته بود و برای بررسی دقیق تر دسته اول و دهم خود به دو نیم تقسیم بندی شدند.
در تحقیق فاما و فرنچ(۱۹۹۲) وقتی سهام رشدی و سهام ارزشی از طریق شاخص BMتمیز داده می شود، بازدهی ماهانه دسته سهام ارزشی (۱۰B) 1.83% و بازدهی ماهانه دسته سهام رشدی(۱A)، تنها۰٫۳% است. مرتب کردن دسته ها براساس EP هم نتایج مشابهی دارد(۱٫۷۲%بازدهی ماهانه سهام ارزشی در مقابل ۱٫۰۴% بازدهی ماهانه سهام رشدی). این درحالیست که بتا(به عنوان شاخص ریسک سیستماتیک) در دسته های مختلف تفاوت معناداری ندارد و بنابراین شاخص بتا نمی تواند توضیح دهنده تفاوت بازدهی گروه های مختلف باشد.
فاما و فرنچ(۱۹۹۲) برای اینکه تاثیر اندازه شرکت ها را در مطالعات خود بررسی کنند، شرکت ها را از نظر اندازه به ده گروه دسته بندی کردند و براساس شاخصBMبازدهی را مطالعه کردند. آنها مشاهده کردند که استراتژی سرمایه گذاری ارزشی در شرکت های کوچک موثرتر است.
درسال ۱۹۹۴، چند محقق به نام های لاکونیشوک، اشلایفر و ویشنی، مقاله دیگری منتشر کردند که درآن سهام بورس های نیویورک و امکس را در بازه زمانی ۱۹۶۸تا۱۹۸۹مطالعه کردند و این بار برخلاف تحقیق فاما و فرنچ استراتژی بلند مدت(استراتژی خرید و نگهداری) مورد بررسی قرار گرفت. همچنین شاخص جریان نقدی به قیمت(CFP) به شاخص هایی که فاما و فرنچ بررسی کرده بوند، اضافه شد و بازدهی ها براساس اندازه تعدیل شد. در این تحقیق هم بازدهی سهام رشدی و سهام ارزشی از طریق هر سه شاخص تشخیص این دو دسته سهام، بسیار متفاوت بود. بازدهی سهام ارزشی با توجه به شاخص های BM، EPو CFP به ترتیب ۱۷٫۳%،۱۶٫۲%و۱۸٫۳% بود؛ درحالیکه بازدهی سهام رشدی به ترتیب ۱۱٫۰۰%،۱۲٫۳%و۸٫۴%بوده است. بازدهی تعدیل شده با ریسک نیز بسیار متفاوت بوده است.
در خارج از آمریکا هم تحقیقاتی وجود اختلاف بازده سهام رشدی و سهام ارزشی را تایید کردند. چان، هامائو و لاکونیشوک در سال ۱۹۹۱ تحقیقی انجام دادند که درآن داده های بورس توکیو(ژاپن) بین سالهای ۱۹۷۱تا۱۹۸۸ بررسی شده بود. آنها هم همان سه شاخص تحقیق لاکنیشوک و همکاران(۱۹۹۴) را مورد بررسی قرارد دادند.
فاما و فرنچ(۱۹۹۸) نیز طی تحقیق دیگری، داده های ۱۲کشور دیگر به غیر از آمریکا را مورد مطالعه قراردادند. بازه زمانی مطالعه آنها ۱۹۷۵تا۱۹۹۵بود. این بار آنها علاوه بر سه شاخص ذکر شده، شاخص DPرا نیز در مدل وارد کردند و به این نتیجه رسیدند که سرمایه گذاری ارزشی در همه کشورها بازده اضافه ایجاد می کند. این بار محاسبه بازدهی بر اساس وزن سرمایه صورت گرفت.
[۱]Security Analysis
سوالات یا اهداف پایان نامه :
۳-۱اهداف تحقیق
-
-
- بررسی بازدهی ناشی ازخرید سهام شرکت های سرمایه گذاری با بهره گرفتن از روش های خرید تکنیکی با استفاده ازاستراتژی های میانگین متحرک در دوره های کوتاه مدت، میان مدت می باشد. و بازده استفاده از این روش را با بازده خرید و نگهداری سهام مقایسه نمود تا بتوان تصمیم گیری نمود که آیا روش های میانگین متحرک کارآمدتر از روش نگهداری می باشند یا خیر؟
- بررسی بازدهی ناشی از خرید سهام شرکت های سرمایه گذاری با بهره گرفتن از شاخص قدرت اندازه حرکت و مقایسه آن با روش های خرید و نگهداری در بورس اوراق بهادار می باشد.
-