سرچشمه و آغاز همهی خیرهاست و عدالت اجتماعی فرع بر آن معرفی میگردد. در حالی که اگر معنای اصلی و اولیهی عدالت را مساوات بدانیم و این رابطه عموم و خصوص مطلق را قائل نباشیم، عدالت اجتماعی در حقیقت سرچشمه و سر منشأ همهی خیرهای افراد خواهد شد و این همان نگاهی است که فیلسوفان حقوق غربی به آن قائلند. با چنین معنایی که از مساوات ارائه شد، معنای عدم انحراف معنای اصلی عدالت میشود و همهی معانی به نوعی به آن بازگشت می کند.
ولی اگر برای مساوات معنایی اعم از تعادل و میانهروی و هم چنین اعطای حق ذیحق در نظر بگیریم، در این صورت مساوات هم در برگیرندهی صفت برتر و فضیلت والای نفسانی -که افضل و جامع همهی فضایل اخلاقی است[۱۴]– میشود و هم حاوی معنای اجتماعی عدل میگردد و از این نظر میتوان گفت به واقع همهی معانی بازگشت به مساوات می کند. شاید این که علامه طباطبایی نیز در تبیین معنای عدل بیان کرده:
« عدل به معناى ملازمت با راه میانه و گریز از افراط و تفریط در کارهاست. و البته این معناى مفهومى عدل است و گرنه حقیقت عدل مساوات را برقرار نمودن و هماهنگى در کارها داشتن است.[۱۵]»
از همین جهت است.
با این حال برخی معتقدند که این معانی (یعنی مساوات و عدم انحراف) هردو معنای حقیقی واژهی عدل هستند و ثمرهای بر اینکه قائل باشیم رابطهی آن دو به نحو اشتراک است و دو مفهوم، مغایر یکدیگر شناخته شوند یا به عنوان دو لفظ متواطی شمرده شده و وجه جامعی بین آنها در نظر گرفته شود، مترتب نیست[۱۶].
در زبان فارسی نظیر همین معانی برای عدل و عدالت آمده است: داد کردن، داد دادن، نهادن هر چیزی به جای خود، حد وسط میان افراط و تفریط، دادگری، انصاف داشتن، عدالت مقابل ظلم، داد، اندازه و حد اعتدال[۱۷].
البته داد در فارسى هر چند امروز مرادف کلمه عدل شمرده میشود، ولى در اصل به معنى قانون است. درکتاب ایران از نظر خاورشناسان آمده: « کلمه خاص جدید آن دوره براى مفهوم قانون در فارسى باستان، دات (داد) بود که معمولى گردید.» در حالی که عدل در عربى معنایی اعم از آن دارد .[۱۸]
در زبان انگلیسى واژههای “, righteousness, justice, impartiality fairness”به معنای “عدل وعدالت” استعمال شده است.[۱۹]
۲ . معنای عدل در قرآن
واژه ” عدل “و مشتقات آن ۲۹ بار در قرآن کریم ذکر شده است. میتوان معانی این واژه را در قرآن به پنج دسته تقسیم نمود[۲۰]:
حد وسط میان افراط و تفریط، دادگری، انصاف و اعطاء حق ذی حق در برابر جور. آیهی
« إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسان[۲۱]» از جملهی این آیات است[۲۲] .
مثل ونظیر؛ آیهی « یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ . أَوْ عَدْلُ ذلِکَ صِیاماً.[۲۳] » به همین معنا از عدل اشاره دارد .
معادل، تاوان، فدیه و جزاء؛ ازجمله آیاتی که در آنها عدل به معنای مذکور است، میتوان به آیهی« وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَ لا یُقْبَلُ مِنْها عَدْلٌ[۲۴] »اشاره نمود .
موزون بودن وتقسیم به تساوی و متناسب، معنای دیگری است که واژهی عدل در قرآن کریم دارد و آیهی « الَّذی خَلَقَکَ فَسَوَّاکَ فَعَدَلَک[۲۵]» را میتوان به عنوان نمونه برای این معنا ذکر نمود.[۲۶]
معنای پنجمی که در آیات برای عدل میتوان ارائه نمود، شرک ورزیدن، روی برگرداندن از حق، اعوجاج و انحراف میباشد؛ این معنا را در آیاتی نظیر «« ثُمَّ الَّذینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُون[۲۷]» میتوان یافت.
علت بیان این معانی و طرح نمونههایی از آن مشخص نمودن قلمرو بحث این رساله میباشد؛ آنچه در این رساله از واژهی عدل در قران کریم مدنظر است، فقط معنای عدل در آیات دستهی اول میباشد – که البته مصادیق بیشتری از آیات دربرگیرندهی همین معنا از عدالت است- و دیگر معانی که در آیات دیگر مطرح شده اند در گسترهی مباحث این نوشتار قرار نمیگیرد .
[۱]. جمال الدین ابن منظور، لسان العرب، (قم: نشر ادب حوزه، ۱۴۰۵ه ق، چاپ دوم) ج ۱۱، ص ۴۳۰؛ مجد الدین محمدبن یعقوب الفیروز آبادی، القاموس المحیط، (بیروت: مؤسسه دار الاحیاء التراث العربی، ۱۴۱۲ه ق، بیچا) ج ۴، ص ۱۳؛ إسماعیل بن حماد الجوهری، الصحاح، (بیروت: دار العلم، ۱۷۶۲ه ق، چاپ چهارم) ج ۵، ص ۱۷۶۰
.[۲] احمد الفیومى، مصباح المنیر ،(قم : نشر مؤسسۀ دارالهجره ، ۱۴۰۵، چاپ اول)ص ۴۹ ؛ فخرالدین الطریحی، مجمع البحرین، تحقیق السید أحمد الحسینی(بیروت: مکتب النشر الثقافه الإسلامیه العصریه،۱۴۰۸ ه ق، چاپ دوم) ج ۳، ص ۱۳۳
[۳] .خلیل الفراهیدی، کتاب العین، تحقیق مهدی مخزومی و إبراهیم سامرائی، (بیروت: مؤسسه دار الهجره، ۱۴۰۹ه ق، چاپ دوم) ج ۲، صص ۳۸-۴۰؛ مرتضی الزبیدی، تاج العروس، تصحیح علی شیری، (بیروت: دار الفکر، ۱۴۱۴ ه ق ) ج ۱۵، صص۴۷۱
[۴] . ابوالقاسم الراغب الاصفهانی، ، مفردات غریب القرآن، (بی جا: دفتر نشر کتاب، ۱۴۰۴ ه ق، چاپ دوم) ص۳۲۵؛ أبو الحسین أحمد بن فارس زکریا، المعجم المقاییس اللغه، تصحیح عبد السلام محمد هارون، (بیروت: مکتبه الإعلام الإسلامی، ۱۴۰۴ ه ق، بیچا) ج ۴ ، ص۲۴۶
[۵] . محمد ابن الأثیر، النهایه فی غریب الحدیث، تصحیح محمود محمد الطناحی، (قم : مؤسسه إسماعیلیان، ۱۳۶۴ ه ش، چاپ چهارم ) ج۳، ص ۱۹۰؛ جمال الدین ابن منظور، پیشین، ص ۴۳۰
[۶] . إسماعیل بن حمادالجوهری، پیشین، ص۱۷۶۰؛ خلیل الفراهیدی، پیشین، ص۴۰
[۷] . فخرالدین الطریحی، پیشین، ج ۳، ص ۱۳۳؛ محمد بن عبد القادر، مختار الصحاح، به تصحیح أحمد شمس الدین، (بیروت : دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ ه ق، چاپ اول) صص۱۷۲ و۲۲۲؛ ابن الأثیر، پیشین، ص۱۹۰
[۸] . [ر.ک. إسماعیل بن حماد الجوهری، پیشین، ص۱۷۶۰؛ مرتضی الزبیدی، پیشین، ص۴۷۱؛ جمال الدین ابن منظور، پیشین، ص ۴۳۰] ازاینرو برخی از فقها در کتب خود این معنا را برای عدالت برگزیدهاند. [ر.ک. أبو جعفر محمد بن الحسن الطوسی، المبسوط فی فقه الإمامیه، به تصحیح محمد تقی الکشفی (تهران: المکتبه المرتضویه لإحیاء الآثار الجعفریه، ۱۳۸۷ ه ق ، چاپ سوم) ج۸ ، ص ۲۱۷؛ محمد بن منصور بن أحمد ابن إدریس، السرائر الحاوی لتحریر الفتاوى ، (قم: مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۰ه ق ، چاپ دوم) ج۲، ص۱۱۷؛ مرتضى الأردکانی، رساله فی العداله، (قم: بینا، ۱۴۰۲ ه ق ، ملحقات کتاب اجتهاد و تقلید) ص۹۹ ؛ علی المشکینی، مصطلحات الفقه،(نرم افزار جامع فقه اهل البیت) ص ۳۶۹
[۹] . معروف است ” یعرف الاشیاء باضدادها “
[۱۰] . إسماعیل بن حماد الجوهری، پیشین، ج۲، ص۶۱۷ ؛ ابن الأثیر، پیشین، ج۱، ص۳۱۳ ؛ خلیل الفراهیدی، پیشین، ج۶ ، ص۱۷۶
[۱۱]. الراغب الأصفهانى، پیشین، ص۱۰۳؛ خلیل الفراهیدی، پیشین، ج۲، ص۳۸
[۱۲] . [الراغب الأصفهانى، پیشین، ص۲۲۶؛ أحمد بن فارس الزکریا، پیشین، ص۲۴۶ ] بسیاری از فقها نیز این معنا را به عنوان معنای اصلی عدالت انتخاب نموده اند. [ر.ک. احمد الخوانساری، جامع المدارک، تعلیق علی أکبر الغفاری، (تهران: مکتبه الصدوق، ۱۳۶۴، چاپ اول) ج۴، ص۶۷؛ محمد جوادالعاملی، مفتاح الکرامه، تحقیق وتعلیق محمد باقر الخالصی (قم: مؤسسه النشر الإسلامی،۱۴۲۲ه.ق ، چاپ اول ) ج۸ ، شرح ص ۲۵۸]
[۱۳] . از این روست که ارسطو عدالت را به عدالت عام – ناظر به معنای اول- و عدالت خاص – ناظر به معنای دوم- تقسیم نموده است. [ر.ک. ارسطو، اخلاق نیکوماخوس، ترجمه محمدحسن لطفی، (تهران: طرح نو، کتاب پنجم) ص ۱۶۹]
[۱۴] . ر.ک. ص ۱۲رساله، عدالت در اصطلاح علم اخلاق
[۱۵] . محمد حسین الطباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، (قم: جامعه المدرسین حوزه علمیه، بیتا)، ج ۵، ص۱۰۱
[۱۶] . ر.ک. سید علی الموسوی القزوینی، رساله فی العداله، (بی جا، بی نا ، ۱۲۹۷ ه ق ، ملحقات کتاب الرسائل)، ص۱۸؛ عبد اللَّه بن محمد حسن المامقانی، حاشیه على رساله فی العداله، (نرم افزار جامع فقه اهل البیت) ص۲۵۱
[۱۷] . محمدمعین، فرهنگ فارسی (تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۲ه ش) ج ۲، صص ۲۲۷۹ و ۲۲۸۲، علی اکبر نفیسی، فرهنگ نفیسی، (تهران: بی نا، ۱۳۱۷ه ش ) ج۱، ص ۴۲۷
[۱۸] . به نقل از مرتضی مطهری، یادداشتها، پیشین، ج۶، ص: ۲۱۹
[۱۹] . علی محمد حق شناس و دیگران، فرهنگ معاصر هزاره، (تهران: انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی،۱۳۸۲ه ش، چاپ دوم) ص۸۷۱ ؛ حارث سلیمان الفاروقی، المعجم القانونی (بیروت: مکتبه لبنان،۱۹۹۱م، چاپ سوم) ج۱، ص۱۶
[۲۰] . گرچه ابن منظور برای استعمالات عدل در قرآن چهار وجه ذکر کرده است : «اول عدل در حکم “فاحکم بینهم بالعدل “، دوم عدل در قول “وإذا قلتم فاعدلوا “، سوم عدل به معنای “فداء لا یقبل منها عدل “و چهارم عدل در معنای شریک گرفتن” ثم الذین کفروا بربهم یعدلون”.»(لسان العرب ،پیشین، ص۴۳۲) ولی با دقت بیشتر میتوان آنرا به پنج دسته تقسیم کرد .
[۲۱] . نحل: ۹۰
[۲۲] . هم چنین آیات « فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَواحِدَهً » (نساء: ۳) و «وَ تَمَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیم » (انعام: ۱۱۵) نیز بر این معنا دلالت میکنند .
[۲۳] . المائده : ۹۵
[۲۴] . البقره : 123 ؛ آیهی«وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاهُ الدُّنْیا . وَ إِنْ تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ لا یُؤْخَذْ مِنْها» (الانعام : ۷۰) نیز از جملهی همین آیات است .
.[25] الإنفطار: ۷