ب: تنوع طلبی و تعدد زوجات. ۱۱۷
ج: استمنا ۱۱۸
د: نزدیکی با حیوانات ۱۱۸
ه- چشم چرانی. ۱۱۹
گفتار دوم: انحراف جنسی توام با تحقیر و تعرض ۱۲۱
الف: مزاحمت با لمس بدن. ۱۲۱
ب: عورت نمایی و خطاب قراردادن دیگران ۱۲۲
فصل دوم: چالش ناشی از عدم پیش بینی واکنش کیفری و اقدامات تامینی مناسب ۱۲۳
مبحث اول: چالش در کشف، تعقیب و تحقیق در جرایم و انحرافات جنسی. ۱۲۴
گفتار نخست: مخفی ماندن جرایم و انحرافات جنسی. ۱۲۵
الف: ملاحظات اجتماعی و دینی. ۱۲۵
ب: ترس بزه دیده ازطرح شکایت. ۱۲۶
مبحث دوم: ناکارآمدی ابزارهای قانونی در جرایم و انحرافات جنسی. ۱۲۶
گفتار نخست: عدم توجه به مقوله اصلاح و درمان در مجازاتها ۱۲۷
گفتار دوم: ناتوانی ناکارآمدی از حیث کمیت مجازاتها ۱۲۸
گفتار سوم: نتیجهگیری ۱۲۹
پیشنهادات ۱۳۲
منابع و ماخذ. ۱۳۵
مقدمه
الف: ضرورت تحقیق
انسان بعنوان موجودی که رسالت جانشینی خداوند در زمین را دارد به مانند سایر موجودات دارای یک سری نیازها و غرایز درونی بوده و همواره بطرق مختلف در تکاپوی تامین نیازهای خود میباشد بر همین اساس درجهت نیل به اهداف خود و رفع بهتر نیازها هنجارهایی را همواره پیش روی خود قرار داده و متمسک و ملتزم به آن شده است. نخستین قوانین مدون و مکتوب تا مدرنترین قوانین و در متمدنترین جوامع همه وهمه درراستای سامان بخشیدن به خواستههای مادی و معنوی انسانها بوده بنحوی که بدون انحراف از ملاکها و معیارهای موجود بسته به نوع فرهنگ و مبانی قانون رسیدن به سرمنزل مقصود را باعث شود. ریشههای حقوق موضوعه جدید ایران را باید در سالهای قبل از ۱۲۸۲ هجری شمسی، یعنی تاریخ اعطای مشروطیت، جستجو کرد. امواج فرهنگ جدید غرب، افکار متفکرین قرن هجدهم فرانسه را به کشور ما رساند و موجب تحریر اولین قانون موضوعه در ایران با نام «کتابچه قانونی کنت» گشت[۱]. مواد ۱۳، ۱۴ و ۱۵ قانون مزبور به منافیات عفت اختصاص داشت که فقط به جرم هتک ناموس اشاره کرده بود.۱
وجه مشترک همه قوانین بشری شناخت متخلف با محک تخلف از قانون بوده است لذا قانون بهترین و متداولترین شیوه تشخیص یک رفتار بهنجار یا ناهنجار میباشد که البته این تشخیص ارتباط تنگاتنگی با آداب ورسوم قومیتها وفرهنگ و دین هر ملت دارد چه بسا قانون یک قوم رفتاری را بهنجار وهمان رفتار در جوامعی دیگر ناهنجار و مخالف قانون قلمداد گردد اما آنچه بدیهی است ریشه بسیاری ازجرایم و بزهکاریها را میبایست در اجتماع جستجو کرد و آسیبهای اجتماعی که نوع بشر را تهدید میکند در قالب جوامع بشری و در ارتباطات افراد شکل میگیرد و نمود پیدا میکند. بر همین اساس مساله بزهکاری بصورت یکی از حادترین مسایل اجتماعی جوامع مختلف درآمده است لذا پیدایش جوامع و ارتکاب جرم از آغاز با یکدیگر همراه بوده اند. دورکیم، پیدایش جرم را امری طبیعی و هنجاری میداند که از عملکرد ناشی از قوانین حاکم بر پدیدههای اجتماعی، تبعیت میکند. رویکرد دورکیم به جرم، رویکردی است تبیینی که درصدد توضیح علل وقوع جرم براساس اوضاع و احوال حاکم بر جامعه است و در واقع منشأ بینشها و نگرشهای جزایی و رویکرد آنها به جرایم و ازجمله جرایم جنسی را، سازمان اجتماعی میداند و با این وصف، ضرورت و فایده جرم را برای جامعه به رسمیت میشناسد. از نظر وی، با وجود طبیعی بودن جرم و جنایت و به دلیل تسلط بنیادهای اجتماعی بر جرم، تا آنجا میتوان با جرم، مبارزه نمود که جرایم، پیکر اجتماع را تهدید نکند. نظریه دورکیم، یک نسبیت گرایی در حوزه جرمشناسی است که با قبول غیرقابل دفع بودن وقوع جرایم، بهرهبرداری صحیح از جرایم را توصیه میکند[۲].
نظریه تعاملگرا، عمل مجرمانه را محصول تعامل «وضعیت ماقبل جنایی» و «شخصیت بزهکار» میداند که در یک فرآیند و بر اثر عوامل مختلف و اوضاع و احوال خاص، محقق میگردد.این بینش، به جرم به عنوان یک عمل ترکیبی مینگرد و با توجه به تأثیر عوامل اجتماعی به جرم میتوان نظریه مزبور را یک نگرش اجتماعی دانست که بیشتر به تبیین شخصیت بزهکار پرداخته است؛ لذا از نتایج این رویکرد، تبیین جرایم جنسی به عنوان پیوند ترکیبی شخصیت مجرم و وضعیتهای ماقبل جنایی است؛ در واقع این رویکرد، جرم را یک فرآیند میداند که در طبیعت مجرمان، ریشه گرفته است و به تنهایی، محصول وجدان عمومی یا چگونگی تصور محیط اجتماعی نیست[۳].
بررسیهای جرمشناسی نشان میدهد هر جرمی معلول علتی است که بر افراد جامعه اثر میگذارد و آنها را بسوی ناسازگاری ونا هنجاری سوق میدهد. پیامد این سوق دادن ارتکاب بزه است و مرتکب آن را بزهکار مینامند. علاوه برآن ریشه بسیاری از بزهکاریها را در تمنیات و خواستههای درونی انسان باید جستجو کرد.
غریزه امری فطری و درونی است که از هنگام تولد به همراه انسان است، و موجود را برای رسیدن به تمایلات و ارضای خود به کارهایی وامیدارد.همچنین غریزه، از عوامل مهمی است که در رنگ دادن به شخصیت، فوقالعاده مؤثر است؛ وجود غریزه در انسان سبب خواهد شد که هر کس دارای روحیه و رفتاری ویژه و اخلاقی مخصوص به خود باشد و در برابر امور، موضع ویژهای اتخاذ نماید.
غریزه جنسی در میان غریزههای دیگر انسان از اهمیت ویژهای برخوردار است، و قدرت آن در مقایسه با دیگر غرائز نسبتاً زیادتر است؛ تفاوتهای جنسی بین زنان و مردان و ویژگیهای روحی و روانی افراد در پرتو غریزه جنسی آنان بوجود میآید، اگر نیکو تأمل شود در مییابیم که غریزه جنسی مقدمهای برای انگیزه مادری است، زن نخست در اثر احساس بلوغ تمنیاتی در خود مییابد که براساس آن تن به ازدواج و رابطه همسری میدهد که حاصل آن پذیرش همسر و تسلیم در برابر وظیفه مادری است. اهمیت این غریزه تنها منحصر در تفاوتهای فردی نیست، بلکه غریزه در زندگی فردی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و حتی سیاسی انسان نیز تأثیر فوقالعادهای دارد، در سایه غریزه جنسی است که خانواده تشکیل یافته گرمی، لطافت و عشق بر خانواده حاکم میشود، همچنین غریزه جنسی موجب شور و احساس تحرک در افراد شده، آنان را به کار و فعالیت وادار میکند. تداوم و بقای نسل بشری معلول وجود غریزه جنسی است، اِعمال غریزه جنسی تنها راه معقول و موجود برای تولید نسل میباشد. با وجود همه اهمیتی که غریزه جنسی دارد، میتوان آنرا به عنوان مهمترین عامل سقوط آدمی در صورت عدم جهتدهی مناسب معرفی کرد، به همین دلیل است که غریزه جنسی از مسائل مهم و بحثبرانگیز در میان روانشناسان، روانکاوان، مربیان، جامعهشناسان، جرمشناسان و دیگر صاحب نظران درباره مسائل انسانی است.
علت بسیاری از آشفتگیهای روانی، لغزشهای اخلاقی، شکستهای زندگی زناشویی، ناسازگاریها، بدبختیها، خلافکاریها و حتی جنایات در اثر عدم توجه به امور و مسائل جنسی بوده و یا به نحوی با آن ارتباط دارد.غریزه جنسی همانطور که باعث رشد و حرکت انسانی (در صورت ارضای صحیح و به موقع) میشود، توانایی آن را دارد که فرد را به سقوط و انحطاط کشانده و راه رسیدن به هلاکت را برای وی هموار سازد.عدم ارضای صحیح و به موقع این غریزه باعث ایجاد عقدهها و انحراف در افراد میگردد.
از آنجا که آگاهی به این غریزه مصادف با خلقت انسان است در طول تاریخ عالمان دانشمندان و فلاسفه قسمتی از بنیانهای فکری و اساس نظری خود را به این موضوع اختصاص دادهاند. توجه به این غریزه انسان درکالبد علمی و تحقیقاتی دارای سابقه تاریخی چندانی نیست در یک مرحله بشر از این غریزه تنها لذت جویی را طلب مینمود. تا اوایل قرن بیستم به امیال و تمایلات جنسی و موضوع جنسیت ومسایل مربوط به آن آنطور که از لحاظ روانشناسی در خور اهمیت است توجهی نمیشد و اگرچه گهگاه دانشمندان ضمن مطالعات علمی خود به این موضوع اشاراتی میکردند ولی سنن و عقاید و افکار خامی که میراث فرهنگ استاتیک و کندپای قرون گذشته بود اجازه نمیداد که اسرار ورموز تمایلات و امور و مسایل جنسی افراد بشر با کلید دانش گشوده شود و نقش قاطع و غیرقابل انکار آنها در شخصیت فردی و ارزش اجتماعی بررسی و تبیین گردد تا اینکه سرانجام با تلاشها و مجاهدت پشگامان مکتب روانکاوی زنجیرهای سنتی قرون و اعصار پیشین گسسته شد و پیشرفت دانش روانشناسی قرن بیستم حوزه امیال و تمایلات و مسایل جنسی را نیز فرا گرفت.
دانشمندان دریافتند که درباره یکی ازمسایلی که بیش ازهرعاملی دیگردرتکوین شخصیت فردی موثربوده کمتراز آنچه که تصورشودتحقیق وبررسی شده است.
علیرغم موانعی که سنت گرایان ایجاد میکردند و با وجود اشکالات فراوانی که بر سر راه بررسیهای علمی آنان موجود بود به تلاشهای مجدانه خود ادامه دادند و امور و مسایل جنسی را آنطورکه الزامات علمی ایجاب میکند بطورعریان مورد بحث قراردادند، این دانشمندان چنین نتیجه گرفتند که بشر از نخستین روز آغاز زندگی تا واپسین مراحل حیات دستخوش امیال وتمایلات جنسی خویش بوده وهرگاه رشد جنسی افراد بشر از نقطه نظر روانی به اشکالات و موانعی برخورد کند و یا امیال و تمایلات انها کوفته شود به انواع انحرافات خانمانسوز جنسی و جنایات ضد انسانی و بیماریهای روانی گرفتار خواهد شد و این آغاز جرایم جنسی خطرناک وانحرافات جنسی خواهد بود.لذا توجه واهمیت به ریشه بسیاری از جرایم، دانشمندان دیگرعلوم چون جرمشناسان و آسیبشناسان اجتماعی را به تامل واداشت تا قسمتی از یافتههای علمی خود را در جهت ارائه راهکارهایی برای پیشگیری از جرایم، اصلاح و بازپروری مجرمین در کنار سایر ظرفیتها علمی موجود به جرایم جنسی اختصاص دهند و نمود واقعی آن در ورود جرایم جنسی به حوزه جرم واعمال مجازات دراکثرقوانین جزایی کشورها میباشد که همواره با یافتههای جدید والزامات به فراخور زمان دستخوش تنقیح واصلاح میگردد وبخش وسیعی از مجازاتها واقدامات تامینی وسیاست جنایی را به خود اختصاص داده است همچنین یکی از موضوعاتی که از دیرباز فکر بشر را به خود مشغول کرده و در ردیف مهمترین مشغلههای فکری او قرار داشته است، مسئله انحراف جنسی است. انحراف جنسی چیست؟ چرا پدید میآید؟ چگونه گسترش مییابد؟ چه عواقب و پیامدهایی برای انسان و جامعه انسانی در پی دارد؟ و چگونه میتوان از پیدایش یا گسترش آن جلوگیری کرد و. اینها پرسشها و دلمشغولیهای همواره متفکران و اندیشمندان جوامع بوده است. البته تاکنون تلاشهای فراوانی در این زمینه صورت گرفته است به گونهای که امروزه این موضوع در برخی علوم، مانند حقوق و جامعه شناسی، جرمشناسی یا انحرافشناسی به عنوان رشتهای جداگانه مطرح است و تحقیقات و تئوریپردازیهای جداگانهای درباره آن شکل گرفته است. اما با این همه از آنجا که پدیده انحراف جنسی یک پدیده انسانی است و با واقعیت وجودی انسان پیوند دارد و از سوی دیگر علوم تجربی با در پیش گرفتن روش استقرا وتجربه و تکیه بر نمودهای رفتاری انسان، از شناخت انسان به عنوان یک «کل» ناتوان است، تاکنون نتیجه قطعی در این زمینه به دست نیامده است. ولی حقایق خوبی کشف شده است که میتواند در شناخت جامع تر این پدیده کمک کند. یکی از حقایقی که آشکار شده است این است که آموزههای دین، تأثیر و نقش مهمی در جلوگیری و محدودسازی انحراف جنسی در جامعه دارد. و از سویی این حقیقت آشکار است که عدم کنترل انحرافات جنسی آثارشوم خود را باجرایم جنسی غالبا خطرناک وبا سبق تصمیم پدیدار میکند.لذا توجه به انحرافات جنسی بعنوان مقدمه ای برای ارتکاب اعمال مجرمانه جنسی توجه ویژه ای را میطلبد و چه بسا لازم آید به این انحرافات مربوط در زمینه مسایل جنسی با نگاه جرم انگاری در جهت کنترل و پیشگیری نگریسته شود.
الف- ضرورت تحقیق:
اهمیت و ضرورت تحقیق را با این سوال آغاز میکنیم که اگر قوانین موجود و رویههای معمول در رسیدگی به پروندههای مربوط به جرایم جنسی کارآمد میباشد پس اشکال کار در کجاست که در جامعهای مثل ایران علیرغم ادعای سیاستی جنایی منسجم وجامع مبتنی بر آموزههای دینی و کنترل اجتماعی شدید و نکوهش اخلاقی و مشخصا مجازاتهای بسی سختگیرانه، هر ساله با آمارهای وحشتناکی از ارتکاب جرایم جنسی و در سالهای اخیر به صورت گروهی ودسته جمعی روبرو هستیم شبیه آنچه در یکی از شهرهای خراسان رضوی ویا یکی از شهرهای استان اصفهان ویا درزندگی برخی از افراد سرشناس رخ میدهد و متاسفانه اغلب همراه با جرایم فجیع چون تجاوزات بعنف یا متعاقب آن جرایم دهشتآ وری چون قتل و جنایات عمدی میباشد.
هر روزه با مطالعه صفحات حوادث مواجه با یک سری از جرایم هستیم که ریشه در انحرافات جنسی و جرایم جنسی دارد وگاها ا وج قساوت وانحراف کنترل نشده این مرتکبین تا حدی است که به القابی چون خفاش شب یا شکارچی شب و. مفتخر گشتهاند! گره کار در کجاست که علیرغم برخوردهای گاها شدید دستگاههای انتظامی وقضایی اهداف سیاست جنایی اسلام محقق نمیگردد. و برای افراد جامه شنیدن اخبار اینگونه پدیدههای مجرمانه عادی ومعمول گردیده است.
۱- «کتابچه قانونی کنت» که در سال ۱۲۵۴ هجری شمسی، به امضاء ناصرالدین شاه رسید و وی دستور اجرای آن را داد، حاوی ۵۸ ماده جزایی است که توسط کنت دومونت فرت که از اتباع ایتالیا بود و مدتی نیز ریاست پلیس تهران را نیز بعهده داشت، نگاشته شده است.