فاما و جنسون (۱۹۸۵) نشان می دهند که سهامداران غیر متنوع (متمرکز) می توانند قوانین تصمیماتی متفاوتی را متناسب با سهامداران ریز بکارگیرند. مکانیسم های حاکمیتی می تواند ریسک قصور(کوتاهی) را ، بوسیله کاهش دادن هزینه های نمایندگی و نظارت بر عملکرد مدیریت و کاهش اطلاعات نامتقارن بین شرکت و قرض دهندگان ، کاهش دهد.آنها پیدا کردند که شرکتهایی که مالکیت حقوقی بزرگتری دارند و کنترل خارجی قوی تری روی هیئت مدیره دارند از نرخ بالاتر و بازده هی کمتر روی اوراق های جدید انتشاریافته لذت می برند. با وجود این مالکیت حقوقی متمرکز یک تاثیر معکوس روی بازده و نرخ دارد.
اشلیفر و ویشنی (۱۹۸۶) بحث می کنند که سهامداران حقوقی بطور ذاتی مشتاق به نظارت عملکرد شرکت هستند چراکه آنها منافع زیادی از نظارت می برند و از قدرت رأی بزرگتری که به آنها اجازه می دهد که فعالیت ها را اصلاح کنند لذت می برند
وضعیت فرضیه فرعی ششم: بین تعداد دوره های حفظ درصد مالکیت سهامداران(یا افزایش ان) سهامداران و معیار کیوی توبین آن ارتباط وجود دارد .
ضریب همبستگی پیرسون بین دو متغیر سود و بازده واقعی سهام (۰٫۰۸۸-) می باشد که این عدد در سطح خطای ۵% رابطه معناداری را بین دو متغیر نشان نمی دهد . باتوجه به خروجی های نرم افزار spss ،از آنجا که sig بیشتر از (۰۵/۰ )می باشد در سطح اطمینان( ۹۵ % ) فرض H0 پذیرفته می شود فرض H1 رد می شود و به عبارت دیگر وجود همبستگی بین این دو متغیر تایید نمی شود . همچنین ضریب تعیین تعدیل شده با مقدار-۰٫۰۱۳،نشان می دهد که ۱٫۳- %از تغییرات معیار کیوی توبین به تعداد دوره های مالکیت سهامداران می باشد .پس با توجه به موارد اشاره شده در بالا نتیجه می گیریم که ارتباط منفی دارای معناداری در سطح اطمینان ۰٫۹۵ نمی باشد و فرضیه رد می شود .
طبق نتایج حاصل از تحقیقات قبلی مانند الیاس الیاسیانی و جینگی جیا در سال ۲۰۰۹ منتشر شده در مجله بانکداری و امور مالی چاپ شده است وجود رابطه مثبت و معنادار بین دوره های حفظ درصد مالکیت سهامداران(یا افزایش ان) نهادی و معیار کیوی توبین تایید شده است .
استین ۱۹۵۹ و ۱۹۸۸ نشان می دهد که چطور حضور سهامداران با سرمایه گذاری نسبتا بلندمدت می تواند باعث کاهش اشتیاق برای تصمیمات سرمایه گذاری خود خواهانه توسط مدیران می شود.
دمستنز و لن متوجه شدند که ترکیب مالکیت و کنترل می تواند مفید باشد بطوریکه سهامداران بزرگ می توانند در جهت کاهش اختیارات مدیریت عمل کنند.
۳-۲-۵ نتایج فرضیه اصلی سوم
بین ثبات سهامداران شرکت و بازده حقوق صاحبان سهام در بازار سرمایه ایران ارتباط وجود دارد.
با ازمون فرضیه بالا که بوسیله متغیرهای سه فرضیه فرعی انجام گرفته است ، وجود رابطه معنادار بین ثبات سهامداران و بازده حقوق صاحبان سهام تایید نمی گردد.
طبق نتایج حاصل از تحقیقات قبلی مانند الیاس الیاسیانی و جینگی جیا در سال ۲۰۰۹ منتشر شده در مجله بانکداری و امور مالی چاپ شده است وجود رابطه مثبت و معنادار بین ثبات سهامداران نهادی و بازده حقوق صاحبان سهام تایید شده است .
مطالعات الیاس الیاسیانی و جینگی جیانی به وجود رابطه ای بین ثبات مالکان حقوقی و عملکرد مالی شرکت ( بازده حقوق صاحبان سهام ) پی بردند که هر چه ثبات در بین این گروه از مالکان بیشتر باشد باعث افرایش عملکرد مالی (بازده حقوق صاحبان سهام ) می شود ،آنها وقتی سرمایه گذارلن حقوقی(نهادی ) را به دو گروه حساس و غیر حساس تقسیم کردند پی بردند که سهامداران با ثبات هر گروه تاثیر مثبتی روی عملکرد شرکت دارند در گروه اول این تاثیر نسبت به گروه اول بیشتر بود .
از طرفی این گروه به همراه کونیه ایکس۲ در تحقیقی دیگر به وجود رابطه ای مثبت بین ثبات مالکیت سهامداران حقوقی (شرکتی) و هزینه بدهی پی برده اند ،چرا این به نطر منطقی می رسد که سرمایه گذاران حقوقی بلند مدت در موقعیت خوبی برای یاد گیری درباره شرکتهایی که مالک انها هستند، قرار دارند.هم چنینی انها یک انگیزه قوی برای نظارت دارند از انجایی که آنها می توانند منافع بیشتری از ان کسب می کنند علاوه بر این با پشتیبانی سرمایه گذاران حقوقی(نهادی)می توانندمدیران را از رفتار خودخواهانه جلوگیری کنند و تمرکز روی عملکرد شرکت را افزایش دهد .
و همچنین همین گروه در سال ۲۰۰۷ در بررسی ارتباط بین ثبات مالکان نهادی و عملکرد بی اچ سی شرکت های مورد مطالعه به وجود رابطه مثبت پی بردند