کلیات پژوهش
مقدمه
از گذشته ی دور”درد[1]” به عنوان قسمتی از تجارب بشری قلمداد شده است که می تواند جنبه محافظتی، تحریک کننده، و یا منهدم کننده داشته باشد و یا ما را از وجود تهدیدی آشکار و یا پنهان برای بدن آگاه کند. درد یک مکانیسم دفاعی برای بدن است و وقتی بافتی دچار آسیب می شود واکنش های ایجا د شده، موجب درد می گردد.
“درد” ترکیب پیچیده ای از متغیرهای فیزیولوژیکی، روانی اجتماعی و فرهنگی است روش های تسکین درد شامل استفاده از روش های دارویی و جراحی ونیز روش های رفتاری است.
بر اساس آمارهای سازمان بهداشت جهانی 80 % از جمعیت کشورهای جهان سوم، حتی به داروهای اساسی خود نیز دسترسی ندارند یا به دلیل بالا بودن قیمت داروها امکان خرید و استفاده از آن ها وجود ندارد. تسکین درد از طریق جراحی نیز ممکن است به یک نقص عضو همیشگی بیا نجامد. مسلم است چنانچه راه های ساده تر و مقرون به صرفه تر و سالم تر برای تسکین درد در دسترس باشد قبول این همه عوارض و هزینه منطقی نیست (مرادعلیزاده، مهران، رسولزاده، شبان، 1385).
مفهوم خودکارآمدی[2]، ارتباط نزدیکی با احساس کنترل داشتن بر محرک های آزاردهنده دارد. بر اساس تحقیقات به عمل آمده این سازه، واسطه ای مهم در تغییرات درمانی محسوب می شود ) گچل[3]و ترک[4]، ترجمه اصغری مقدم 1381(.
به نظر می رسد که ارزیابی روش های مقابله ای و اختلالات شخصیت هر دو دارای اهمیت می باشند. نکته تعجب آور در این مورد آن است که تا به امروز، تقریباًهیچ مطالعه ای رابطه ی بین دو عامل مذکور را مستقیماً بررسی نکرده است . بنابراین مطالعات بیشتری لازم است تا نقص کنونی را از بین ببرد (گچل و ترک، ترجمه اصغری مقدم 1381(.
بنابر این پژوهش حاضر، سعی در روشن تر ساختن ارتباطات و تعاملات بین مقوله های روان شناختی چون؛ خودکارآمدی و ویژگی های شخصیتی و تاثیر آن بر دردمزمن دارد.
بیان مسئله
اصطلاح درد مزمن، برای توصیف درد مقاوم به درمانی به کار برده می شود که فراتر از دوره ای که برای بهبود آن انتظار می رود طول کشیده است. درد مزمن و ناتوانی های جسمی و روان شناختی همراه با آن، هزینه های چشمگیری را به منابع کشور تحمیل می کند. هزینه ی اقتصادی درد مزمن، به تنهایی از مجموع هزینه های ناشی از بیماری های قلبی، سرطان و ایدز بیشتر است )اصغری مقدم وگلک، 1384).
داروهای مسکن اثرات جانبی زیادی بر جسم و روان بیماران دارند. مسکن ها علاوه بر خطر اعتیاد و وابستگی دارویی، باعث افت فشارخون، تضعیف اعمال حیاتی، خواب آلودگی، تهوع، استفراغ و حتی شوک می شوند و ضمن وقت گیر بودن به علت صرف وقت پرستاران، هزینه زیادی را بر سیستم بهداشتی و درمانی تحمیل می کنند. مشکل دیگر کمبود دارو و ارتباط آن با مسایل اقتصادی است (مرادعلیزاده و همکاران 1385).
یک مطالعه موردی که در آمریکا انجام شد نشان داد که چگونه راهبردهای اختصاصی درمان شناختی ـ رفتاری می تواند در دردهای مزمن مفید واقع شود. دراین مطالعه مشخص شد بهبود باورهای خودکارآمدی باعث افزایش فعالیت، و باورهای اجتناب از فعالیت با افزایش ناتوانی همراه است(راندل[5] ، داونپورت[6]، 2010).
«شخصیت» و«مقابله» در نظریه های روان پویایی معادل با مفهوم مکانیسم های دفاعی و همچنین ویژگی های ثابتی در نظر گرفته شده که به طور مداوم پاسخ های سازگارانه و ناسازگارانه دیکته شده، تحت تاثیرادراک فرداز رویدادهاست (کانر[7] 2007).
طبق دیدگاه روانی زیستی از درد مزمن و ناتوانی، تجربه درد در