برای رعایت حریم خصوصی نام نگارنده و استاد راهنما در سایت درج نمی شود
(در فایل دانلودی نام نویسنده و استاد راهنما موجود است)
فصل اول: کلیات پژوهش
1-1 مقدمه3
2-1 بیان مسئله4
3-1 ضرورت پژوهش 12
4-1 اهداف پژوهش14
1-4-1 هدف کلی.14
2-4-1 اهداف اختصاصی.14
3-4-1 فرضیه ها ی پژوهش.15
5-1 متغییرهای پژوهش16
1-5-1 تعریف مفهومی و عملیاتی متغییرهای پژوهش.17
فصل دوم: پیشینه ی پژوهش
1-2 مقدمه24
2-2 تعریف دلبستگی25
3-2 نظریه های مرتبط با روابط مادر – کودک25
1-3-2 نظریه ی روان تحلیل گری.25
2-3-2 نظریه ی یادگیری.29
3-3-2 کردارشناسی30
4-3-2 نظریه ی بالبی32
4-2 مفاهیم اساسی نظام بالبی32
1-4-2 مفهوم رفتار غریزی32
2-4-2 مفهوم دلبستگی.33
3-4-2 الگوی عملی درونی از چهره ی دلبستگی.34
1-3-4-2 ویژگی های الگوی عملی درونی 34
5-2 مراحل تحول دلبستگی.35
6-2 دلبستگی در دوره ی نوجوانی.38
1-6-2 تحول دلبستگی در نوجوانی.38
2-6-2 تغییرات عاطفی و شناختی در رفتار دلبستگی نوجوان.38
7-2 ویژگی های دلبستگی 40
8-2انواع سبک دلبستگی41
1-8-2 انواع سبک دلبستگی بزرگسالان41
9-2 نقش مادر در کیفیت دلبستگی و اجتماعی شدن کودک.43
1-9-2سبک رفتار مادری.43
2-9-2حساسیت و پاسخ دهندگی مادری.45
1-2-9-2 مفهوم حساسیت و پاسخ دهندگی.45
3-9 سنجش رفتار مادرانه 48
10-2 رابطه ی دلبستگی، رفتار مادرانه و اجتماعی شدن کودک49
11-3 آسیب شناسی دلبستگی، رفتارهای مادرانه و مهارت های اجتماعی51
12-2 تغییر پذیری دلبستگی .54
13-2 مبانی درمانی دلبستگی55
14-2 مداخلات بالینی و آموزش مادر در تغییر سبک دلبستگی56
15-2 تئاتر درمانی61
1-15-2 تاریخچه.61
2-15-2 تعریف تئاتردرمانی.61
3-15-2 ویژگی های تئاتردرمانی.62
4-15-2 پیشینه ی پژوهشی تئاتردرمانی64
فصل سوم : جریان روش شناختی پژوهش
1-3 مقدمه.68
2-3 طرح پژوهش68
3-3جامعه آماری.68
4-3 نمونه آماری و روش نمونه گیری.68
5-3 شرح حال آزمودنی ها.69
5-3 ابزارهای پژوهش72
1-6-3 آزمون اختلال دلبستگی رندلف 72
2-6-3 تست مهارت های اجتماعی ماتسون.73
3-6-3 مقیاس سنجش رفتار مادرانه.74
4-6-3 پرسشنامه ی جمعیت شناختی.75
5-6-3 پکیج تئاتر درمانی مبتنی بر دلبستگی .76
7-3 روش اجرای پژوهش.78
8-3 روش تجزیه و تحلیل آماری داده ها79
فصل چهارم : یافته ها
1-4 مقدمه81
2-4 ویژگی های جمعیت شناختی آزمودنی ها.81
3-4 یافته های توصیفی تحقیق82
1-3-4 یافته های توصیفی آزمودنی ها در آزمون سبک دلبستگی رندلف.82
2-3-4 یافته های توصیفی آزمودنی ها در پرسشنامه ی مهارت های اجتماعی ماتسون84
3-3-4 یافته های توصیفی مادران آزمودنی ها در مقیاس سنجش رفتار مادرانه86
4-4 بررسی میانگین و انحراف استاندارد نمرات آزمودنی ها در گروه.87
1-4-4 میانگین و انحراف استاندارد سبک دلبستگی سبک دلبستگی ایمن، انکار کننده و دل مشغول.87
2-4-4 میانگین و انحراف استاندارد مهارت های اجتماعی سبک دلبستگی ایمن، انکار کننده و دل مشغول.88
3-4-4 میانگین و انحراف استاندارد نمرات مادران آزمودنی ها در چهار مقیاس رفتار مادرانه.89
5-4 عملکرد آزمودنی ها در سبک های دلبستگی90
6-4 عملکرد آزمودنی ها در مهارت های اجتماعی .96
7-4 عملکرد مادران آزمودنی ها در رفتار مادرانه102
فصل پنجم: بحث و نتیجه گیری
1-5 مقدمه.110
2-5 بحث و تفسیر110
3-5 نتیجه گیری کلی.126
4-5 محدودیت های پژوهش126
6-5 پیشنهادات پژوهش.127
7-5 پیشنهادات کاربردی.127
1مقدمه
شخص بیمار انسانی است که روابط بیمار گونه دارد. بدین ترتیب آنچه باید تصحیح و درمان شود، رابطه او با دیگران است ( مورنو، 1926؛ نقل از پثربی، 1380).
یکی از جنبه های مهم رشد انسان، فرآیند اجتماعی شدن اوست. ذاتی بودن زندگی جمعی در انسان ها، ضرورت تماس با دیگران را به عنوان امری گریزناپذیر جلوه می دهد. رشد اجتماعی متضمن ارتباط سالم و منطبق با موقعیت در افراد است. بنابراین همراه با رشد در سایر مهارت ها، پرداختن به جنبه های اجتماعی زندگی و کسب آمادگی های لازم برای برقراری رابطه ی سالم با دیگران، یکی از چالش های فرارروی نوجوانان و به طریقی از وظایف دست اندرکاران امر آموزش و تعلیم و تربیت از جمله روانشناسان است. سال های نوجوانی مرحله ی مهم و برجسته ی رشد اجتماعی و روانی فرد به شمار می رود. دوره ی نهفتگی در نوجوانی فرجه ای برای آرامش است که در خلال آن رشد روانی جنسی و نمو یافتگی هیجانی با هیاهوی بسیار کمتری همراه است. و طی آن اکتساب مهارت های شناختی و حرکتی، و ظرفیت فرا روی از محیط خانواده به سوی دنیای روابط همسالان، کنش های بارز و اصلی فرآیند رشد اند (بیتمن و هلمز[1]؛ نقل از طهماسب، 1389).
هر دوره از رشد هم تداوم دوره ی پیشین است و هم فراهم آورنده ی فرصت هایی برای آغازی دوباره. امروزه در پهنه ی دیدگاه هایی که کوشش می کنند به فهم بهتر زندگی روانی، تحول عاطفی و چگونگی پدید آیی اختلالات نوجوانی دست یابند، نظریه هایی که محور اصلی را رابطه ی مادر- کودک می دانند جایگاه وسیع و خاصی دارند ( خانجانی و دادستان، 1382). در نتیجه از جمله مهمترین عواملی که تعیین کننده شخصیت فرد در نوجوانی است رابطه او با مراقب یا مادرش است. وجود یا عدم وجود این رابطه و همچنین چگونگی و کیفیت این رابطه بین نوزاد و مراقب او مورد توجه بسیاری از روانکاوان و روانشناسان نظیر فروید، ملانی کلاین، سالیوان، اریکسون و بالبی[2] قرار گرفته است که در این بین بالبی به طور منظم و منسجمی به مطالعه این رابطه تحت عنوان دلبستگی[3] پرداخته است. اهمیت دلبستگی و تاثیر آن در دوران بزرگسالی در تعاملات بین فردی و مهارت های اجتماعی[4] به عنوان یکی از اصلی ترین و گسترده ترین موضوعات پژوهش تبدیل شده است؛ به شکلی که مطالعات دلبستگی یکی از وسیع ترین، عمیق ترین و خلاقانه ترین خطوط پژوهشی در روانشناسی قرن بیستم تلقی می شوند ( سریواستاوا و بیر[5]، 2005، نقل از امانی، 1390). رفتار دلبستگی که هم از یک نیاز فطری و هم از اکتساب منتج می گردد، دارای کنش های مضاعف است یکی کنش حمایتی و دیگری کنش اجتماعی شدن. دلبستگی در جریان چرخه های زندگی از مادر به نزدیکان و سپس به بیگانگان و به گروه های بیش از پیش وسیع تری تسری می یابد و به صورت عامل مهمی در ساخت دهی شخصیت کودک در می آید، هر شکافی در مبادله ی زودرس نخستین روابط ( که در جریان کودکی تا نوجوانی استقرار می یابند) ایجاد گردد می تواند تاثیر قاطعی بر تحول شخصیت و فرآیند اجتماعی شدن کودک داشته باشد و در آینده به اختلالات کم و بیش مرضی منجر گردد ( منصور و دادستان ، 1381؛ نقل از حسنی، 1384). بنابراین یکی از مهمترین عوامل محافظ و پیشگیری کننده ی رفتارهای ضد اجتماعی و ناسازگاری های اجتماعی تجربه ی شکل گیری ارتباط ایمنی بخش در خانواده و جامعه است. در نتیجه، امروزه برای بهبود مهارت های اجتماعی در نوجوان به عنوان امری مهم در رشد نوجوان، از درمان های مبتنی بر رابطه استفاده می شود.
2-1 بیان مسئله
نظریه پرداز اصلی دلبستگی، جان بالبی (1969، 1973، 1980؛ نقل از بشارت، 1388)، براساس مشاهده ویژگیهای روابط مادر- کودک در موقعیتهای مختلف و با بهره گرفتن از دست آوردهای کردار شناسی[6]، نظریه های سیبرنتیک و اطلاعات، روان تحلیل گری، روانشناسی تجربی، نظریه های یادگیری و روانپزشکی و رشته های مرتبط ، به این نتیجه رسید که پیوندهای مادر(مراقب)- کودک مسئول تنظیم تجربههای عاطفی و رفتاری کودک هستند. دلبستگی پیوند عاطفی نسبتا پایداری است که بین کودک و یک یا تعداد بیشتری از افرادی که نوزاد در تعامل دائمی با آ نهاست. طبق نظر بالبی (1969)، نوزادان موقع تولد به یک سیستم رفتاری و انگیزش دارای مبنای زیستی مجهز هستند که برای تأمین مجاورت به مادر تکامل یافته است. از نظر تکاملی، شکل گیری روابط نزدیک در خدمت تأمین ایمنی و محافظت قرار میگیرد که درنهایت شانس بقای نوزاد را افزایش میدهد. وقتی نوزاد از مادر (مراقب) جدا شود یا پیوند مادر- نوزاد مورد تهدید قرار گیرد، فعال شدن این سیستم رفتاری ذاتی، رفتارهای جوارجویی[7] مخصوص (مثل گریه کردن) را به راه میاندازد. پاسخهای مادر به این رفتارها یا به عبارتی الگوهای رفتار و سبک مادرانه بصورت نظامدار در رابطه هدفمند بین مادر و کودک سازمان مییابند. بالبی (1969) معتقد است که میزان دسترسپذیری[8]و پاسخدهی[9] مستمر به تلاشهای کودک برای رسیدن به آرامش و امنیت، کیفیت و سبک دلبستگی کودک به مادر را تعیین میکند. رابطه مادر- کودک محور آرامش و امنیت کودک است. تجربه رابطه مثبت و پاسخگو با مادر مقدمه لازم برای اکتشافگری[10] و سازش[11] به هنجار است.
بنابراین بین الگوی دلبستگی کودک و تعاملات با مادر و سبک مادرگری ارتباط نزدیک وجود دارد (استونسون و شولدیس[12]، 1995، به نقل از خانجانی، 1384).
اینثورث، بلهر، واترز و وال[13] (1978) با این فرض که سبکهای دلبستگی[14] محصول تجربههای کودک از رابطه کودک – مادر است، به مشاهده رفتار کودکان در آزمایش «موقعیت ناآشنا[15]» پرداختند و سه سبک دلبستگی ایمن، اجتنابی و دوسوگرا [16]را متمایز کردند. مقوله چهارم دلبستگی ناایمن، با نام دلبستگی سازمان نایافته[17] (برترین[18]، 1991) نیز شناخته شده است.
اینثورث و همکاران (1978؛ نقل از بشارت، 1384) معتقدند که سبکهای دلبستگی، انتظارات کودک را در مورد این که آیا مادراز نظر عاطفی دسترسپذیر و پاسخگو هست یا نه شکل میدهند و تعیین میکنند که آیا خود، ارزش عشق و محبت را دارد یا نه. به عبارتی دیگر، بر طبق نظر اینثورث همه ی کودکان به والدینشان وابسته می شوند اما احساس ایمنی آنها در ارتباط با بزرگسالان فرق دارد. درجه ی سهولتی که یک کودک درمانده توسط مراقب خود به احساس امنیت دست می یابد، کیفیت دلبستگی یا سبک دلبستگی نامیده می شود ( خانجانی، 1384). از نظر اینثورث، امنیت دلبستگی، وجود تعادل بین رفتارهای دلبستگی و اکتشاف محیط است ( وارد و کارلسون [19]، 1995). کودکان ایمن به دسترسپذیری مادر بیشتر اعتماد دارند و بیش از کودکان ناایمن