برای رعایت حریم خصوصی نام نگارنده و استاد راهنما در سایت درج نمی شود
(در فایل دانلودی نام نویسنده و استاد راهنما موجود است)
فهرست مطالب
چکیده. 1
فصل اول: مقدمه پژوهش. 2
بیان مسأله. 2
فرضیههای تحقیق 5
تعاریف عملیاتی 5
فصل دوم:گستره نظری و پیشینه پژوهش. 6
موضعگیری نظری درخصوص هویت 6
تاریخچه هویت 6
مفهوم هویت 7
سبک هویت 8
ابعاد هویت 10
شکلگیری هویت 11
موضع گیری نظری در خصوص بحران هویت میانسالی 12
تاریخچه هویت میانسالی 12
تحول هویت در دوران میانسالی 15
بحران هویت میانسالی 16
موضع گیریهای نظری در خصوص رضایت از زندگی 18
تاریخچه مطالعات رضایت از زندگی 18
تعریف رضایت از زندگی 20
دیدگاههای مختلف پیرامون رضایت از زندگی 23
دیدگاه مزلو. 23
دیدگاه آدلر. 24
دیدگاه اریکسون 24
دیدگاه هورنای 25
دیدگاه برن 25
دیدگاه سالیوان 26
دیدگاه فروم. 27
دیدگاه یونگ. 27
دیدگاه آلپورت 28
موضعگیریهای نظری در خصوص رواندرمانی پویشی کوتاه مدت 29
نظریه روانپویشی کوتاه مدت 29
شکلگیری و رشد شخصیت از دیدگاه روانپویشی 31
تعریف رواندرمانی پویشی کوتاه مدت 32
شخصیت از دیدگاه نظریه روانپویشی کوتاه مدت 33
شخصیت بهنجار: ویژگیهای توصیفی 34
شخصیت بهنجار: عوامل ساختاری و تحولی 35
مدل روانپویشی طبقهبندی اختلالات 38
فرایند رواندرمانیپویشی کوتاه مدت 41
جمعبندی 43
فصل سوم: روش پژوهش. 44
طرح پژوهش. 44
شرکت کنندگان 44
ابزار تحقیق 44
روش اجرای تحقیق 45
روش تجزیه و تحلیل دادهها 46
فصل چهارم: یافتههای پژوهش. 47
یا فته های جمعیت شناختی 47
یافته های مربوط به فرضیههای تحقیق 50
فصل پنجم: بحث و نتیجهگیری 54
نتیجه گیری نهایی 56
محدودیتهای پژوهش. 57
پیشنهادهای پژوهش. 58
منـابع 59
منابع فارسی 59
منابع لاتین 61
پیوستها 66
چکیده
هدف از انجام این پژوهش بررسی اثربخشی رواندرمانی پویشی کوتاهمدت به شیوه گروهی بر کاهش نشانههای بحران هویت میانسالی وافزایش رضایت از زندگی میانسالان میباشد. طرح پژوهش شبه آزمایشی از نوع پیش آزمون- پس آزمون و پیگیری است. جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه افرادی که در بهمن ماه سال 1393، برای رفع مشکلات روانی به کلنیک روانشناختی ارین منطقه2 شهر مشهد مراجعه کردند و در بازه سنی 35 تا 50 سالگی قرارداشتند. پژوهشگر نمونهای به حجم 16 نفر را از بین افراد جامعه آماری انتخاب کرد.برای نمونهگیری از شیوه نمونهگیری داوطلبانه با جایگزینی تصادفی استفاده شد اعضای نمونه انتخابی به صورت جایگزینی تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند گروه آزمایش در12 جلسه به مدت 2ساعت در گروه درمانی روانپویشی کوتاه مدت قرار گرفتندو گروه کنترل بدون دریافت درمانی در لیست انتظاربودند. آزمودنیهای گروه آزمایش در دو مرحله پیش آزمون، پس آزمون با مقیاسهای پرسشنامه بحران هویت میانسالی (ICQ) و مقیاس رضایت از زندگی مورد سنجش قرار گرفتند. یافته های این پژوهش با بهره گرفتن از نرمافزار SPSS و با روش آماری تحلیل کواریانس مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج بدست آمده نشان می دهد روان درمانی پویشی کوتاه مدت گروهی به طور معناداری باعث کاهش نشانههای بحران هویت میانسالی و افزایش رضایت از زندگی گروه ازمایش نسبت به گروه کنترل شده است.
کلیدواژهها: روان پویشی کوتاه مدت گروهی، بحران هویت میانسالی، رضایت از زندگی.
بیان مسأله
میانسالی به منزله مرحلهای از تحول روانشناختی در گستره زندگی یا دورهای انتقالی تعریف شده است که تغییرهای زیست شناختی، روانشناختی و اجتماعی را در بر میگیرد (جانسون[1]، 2006). این دوره سنی که با عنوان انتقال میانسالی از آن نام میبرند یک رویداد طبیعی و برهه بهنجاری از فرایند تحول در گستره زندگی است و عموماً در اواخر دهه 30 یا آغاز دهه 40 روی میدهد. این دوره مستلزم اخذ تصمیمهای تازه درباره ادامه چیزی است که فرد تا این گذرگاه به آن مبادرت ورزیده است یا اتخاذ تصمیمهایی است که تغییرات انسانی را در بر خواهد داشت (کورسینی[2]، 2003).
روانشناسان تحولی، زندگی انسان را به مراحل گذاری تقسیم کردهاند که در هر مرحله تغییراتی در این زندگی فرد اتفاق میافتد که او باید با این تغییرات به نحو مطلوب برخورد کند. یکی از این مراحل گذار در چرخه زندگی انسانی که تغییراتی را در جنبههای مختلف زندگی او بوجود میآورد، دوره انتقال میانسالی میباشد. این تغییرات بوجود آمده در زندگی فرد بر کارکرد کلی او تاثیر میگذارد و ممکن است زمینهساز بروز مشکلاتی در زندگی روزمره او گردد (لاچمن[3]، 2004).
از موضع یک رویآورد تحولی، رویدادهای تحولی در دوره میانسالی عمدتاً مبنی بر محور مفهوم بحران هویت میانسالی است. در همین راستا برک[4] (2008) با طرح دیدگاههای مختلف دیگران در این خصوص، بحران هویت میانسالی را تایید کرده است و آن را آشوب درونی، تردید نسبت به خود و بازساختدهی کلی شخصیت در دوره انتقال به میانسالی میداند. بحران میانسالی وضعیتی احساسی از شک و اضطراب است که در آن شخص به دلیل درک این که نیمی از دوره زندگی وی گذشته است، ناآرام میگردد. این حالت معمولاً بازتابهایی از شیوهای که شخص زندگیاش را تا کنون بدان شیوه گذرانده است را شامل میشود و معمولاً با احساسی مبتنی بر اینکه به اندازه کافی زندگی وی به سامان نرسیده و نتایج قابل توجهی از آن حاصل نگردیده، همراه است (لوینسون[5]، 1987؛ نقل از سادوک[6] و سادوک، 1390). فرد در این حالت ممکن است نسبت به زندگی، پیشه یا شریک زندگی خود احساس ملالت نماید و برای ایجاد تغییر در این موارد، میل قویای را حس کند (جانسون، 2006).
به طور سنتی تحقیقاتی که به مطالعه وضعیت روانشناختی افرادی که بحران هویت میانسالی را تجربه میکنند، پرداختهاند، بر نشانههای آسیبشناسی این قشر تمرکز کردهاند و سلامت روان را مترادف با نبود این نشانهها در نظر گرفتهاند. اما امروزه دیدگاه جدیدی در علوم وابسته به سلامت بهطور اعم و در