برای رعایت حریم خصوصی نام نگارنده و استاد راهنما در سایت درج نمی شود
(در فایل دانلودی نام نویسنده و استاد راهنما موجود است)
چکیده
هدف از انجام این پژوهش بررسی رابطه هوش معنوی با سلامت روانی و سبک های دلبستگی در بین دانشجویان دانشگاه آزاد واحد دلفان است . این مطالعه از نوع مطالعات توصیفی – تحلیلی و مقطعی می باشد. جامعه آماری این پژوهش شامل تمامی دانشجویان مشغول به تحصیل در دانشگاه آزاد اسلامی استان لرستان واحد دلفان می باشد. لازم به ذکر است که این جامعه آماری تمام رشته های تحصیلی این دانشگاه را شامل می شود که 480 نفر می باشد . در این پژوهش با بهره گرفتن از روش نمونه گیری طبقه ای و متناسب با تعداد دانشجو هر رشته نمونه ها به صورت تصادفی انتخاب شدند . با توجه به جدول کرجسی و مورگان از 214 نفر انتخاب گردیدند ( 107 نفر دختر و107 نفر پسر ) . با توجه به متغیرهای بکارگرفته شده، در این تحقیق ابزار مورد استفاده 3 نوع پرسشنامه مربوط به هوش معنوی ( پرسشنامه عبدالله زاده و همکاران ) ، سلامت روانی (پرسشنامه GHQ-28 گلدبرگ و هیلر ) و سبک های دلبستگی ( پرسشنامه هازن و شیور ) می باشد . در این پژوهش از آمار توصیفی ( فراوانی ، میانگین ، انحراف معیار و واریانس ) و آمار استنباطی ( رگرسیونی چند متغیری، آزمون تی مستقل و ضریب همبستگی پیرسون ) استفاده گردید . نتایج حاصل از بررسی های آماری نشان داده است که بین هوش معنوی وسلامت روان ، سلامت روان و دلبستگی و همچنین هوش معنوی و دلبستگی رابطه وجود دارد یعنی دانشجویانی که دارای هوش معنوی بالایی بودند از سلامت روان و دلبستگی خوبی برخوردار بودند . بین دو گروه دانشجویان دختر و پسر از لحاظ متغیرهای سلامت روان، هوش معنوی و انواع سبک های دلبستگی تفاوت معنی داری وجود ندارد.
کلمات کلیدی
هوش معنوی ، سلامت روانی ، سبک های دلبستگی
مقدمه
هوش مفهومی است که از دیرباز آدمی به پژوهش و تفحص در مورد ابعاد، تظاهرات و انواع آن علاقمند بوده است . هوش رفتار حل مسئله سازگارانهای است که در راستای تسهیل اهداف کاربردی و رشد سازگارانه جهتگیری شده است. وکسلر ( 1985 )، هوش را شامل تواناییهای فرد برای یک اقدام هدفمندانه، تفکر منطقی، و برخورد مؤثر با محیط تعریف کرد. تعریف بینه و سیمون ( 1995 ) از هوش قضاوت و به عبارت دیگر، عقل سلیم شعور عملی، ابتکار، استعداد انطباق خود با موقعیتهای مختلف. به خوبی قضاوت کردن، به خوبی استدلال کردن، به خوبی درک کردن، اینها فعالیتهای اساسی هوش دانستند) گری گراث ، 1384 ) گاردنر هوش را مجموعه ای از تواناییهایی می داند که برای حل مسئله و ایجاد محصولات جدیدی که در یک فرهنگ ارزشمند تلقی میشوند، به کار میرود. از نظر وی انواع نه گانه هوش عباتند از: هوش زبانی، موسیقیایی، منطقی ریاضی، فضایی، بدنی حرکتی، هوش های فردی، هوش طبیعی و هوش وجودی که شامل ظرفیت مطرح کردن سؤالات وجودی است.
آمرام معتقد است هوش معنوی [1]شامل حس معنا و داشتن مأموریت در زندگی، حس تقدیس در زندگی، درک متعادل از ارزش ماده و معتقد به بهتر شدن دنیا می شود (غباری بناب و دیگران، 1386) هوش معنوی برای حل مشکلات و مسائل مربوط به زندگی آسان بوده و به زندگی معنا بخشیده و ارزشها را در انسان تکامل می دهد و باعث آرامش نسبی و روانی در زندگی می شود ( غباری بناب و دیگران ، 1386 ) هوش معنوی دست کم پنج مهارت و کارآیی دارد که می توان بخشی از دانش پایه را در برگیرد و به رفتارهایی بیانجامد که سازگاری با محیط را در پی آورد ( صمدی، 1385) . ویژگیهایی که لازمه هوش معنوی هستند احتمالاً در کنار تواناییها و فعالیت های دیگری قرار دارند که عبارتند از: دعا کردن، تعمق، رویاها و تحلیل رویاها، باورها و ارزشهای دینی و معنوی، شناخت و مهارت در فهم و تفسیر مفاهیم مقدس و توانایی داشتن حالات فراروندگی به عنوان مثال ؛ بعضی از حقایق قدیمی همانند آزار نرساندن در تقویت هوش معنوی مطرح می باشد. همچنین مسائل معنوی ممکن است شامل مواردی از قبیل تفکر در مورد سؤالات وجودی مانند وجود زندگی پس از مرگ ، جستجوی معنا در زندگی ، علاقمندی و به عبارت دیگر تعمق مؤثر ، رشد حس هدفمندی زندگی، رشد رابطه با خود ، هماهنگی یا قدرت برتر و نقش آن در زندگی خود باشد( ناسل، 2004) همچنین نوبل و وگان معتقدند مؤلفه های هشت گانه ای که نشاندهنده هوش معنوی رشد یافته هستند عبارتند از: درستی و صراحت ، تمامیت ، تواضع ، مهربانی ، سخاوت ، تحمل ، مقاومت و پایداری و تمایل به برطرف کردن نیازهای دیگران .
کارشناسان سازمان بهداشت جهانی سلامت فکر و روان را اینطور تعریف می کنند : « سلامت فکر عبارت است از قابلیت ارتباط موزون و هماهنگ با دیگران ، تغییر و اصلاح محیط فردی و اجتماعی و حل تضاد ها و تمایلات شخصی به طور منطقی ، عادلانه و مناسب».
تاکنون تعاریف متعددى از «سلامت روان» ارائه شده که همگى بر اهمیت تمامیت و یکپارچگى شخصیت تاکید ورزیدهاند. گلدشتاین [2]، سلامت روانى را تعادل بین اعضا و محیط در رسیدن به خود شکوفایى مىداند . چاهن[3] ( 1991 ) ، نیز سلامت روانى را وضعیتى از بلوغ روان شناختى تعبیر مىکند که عبارت است از حداکثر اثربخشى و رضایت به دست آمده از تقابل فردى و اجتماعى که شامل احساسات و بازخوردهاى مثبت نسبت به خود و دیگران مىشود. در سالهاى اخیر، انجمن کانادایى بهداشت روانى، «سلامت روانى» را در سه بخش تعریف کرده است: