این بحران با پیامدهایی گسترده تا سال ۲۰۰۹ ادامه یافت و به عنوان یک دگرگونی و تغییر قابل توجه در آغاز سال ۲۰۱۰ از یک بحران مالی در بخش خصوصی به یک ابر بحران مالی ـ عمدتاً به دلیل نفوذ زیادی درافزایش کسری بودجهی دولتها و کاهش درآمدهای مالیاتی همراه با افزایش مخارج عمومیـ تبدیل شد (سیگنورلی[۲]، ۲۰۱۱).
بحران مذکور، نتایج گستردهای در زمینه عملکردهای اقتصادی، تولید، استخدام نیروی کار، صادرات، تجارت بینالملل و سرمایهگذاری خارجی در تمامی کشورهای جهان به همراه داشت و
پیامدهای اقتصادی مانند تورم، بیکاری، کاهش رشد اقتصادی، کاهش قدرت خرید، رشد بدهی دولتها و ورشکستگی بانکها را به دنبال آورد.
بحران مالی پس از گذر از بازارهای مالی به سرعت به بخشهای واقعی اقتصاد سرایت کرد. عرضه در بازار از تقاضا پیشی گرفت. عدم فروش تولیدات باعث کاهش یا توقف تولیدات، یعنی تقلیل یا تعطیلی فعالیت کارخانهها و در پی آن بیکاریهای وسیع گردید و دور تسلسل حاکم شد، به طوری که بیکاریهای میلیونی باعث کاهش قدرت خرید مردم شده و با کاهش مبادله پول و کالا، رکود اقتصادی تداوم یافت. این بحران با سرایت به بخش واقعی اقتصاد، بر اشتغال سایه افکند و باعث رکود همراه با بیکاری گسترده، رشد منفی درآمد و کاهش تقاضا گردید (عبدلی، ۱۳۹۰).
اثرات واقعی بحران مالی (روی تولید، درآمد و غیره)، همیشه کند و دارای وقفه و اثرات بحران بر بیکاری و بازار کار، معمولاً با تأخیر و درنگ بیشتری نمایان میشوند. این اثرات در کشورها و مناطق مختلف، اهمیت و معانی متفاوتی داشته اند. شدت عکس العمل نسبت به بیکاری به عوامل گوناگونی مانند اتکای کشور به تجارت بینالملل، وابستگی به منابع طبیعی، آزادسازی مالی سیستم بانکی، منابع مالی در اختیار دولت و غیره بستگی دارد (مارلی و همکاران[۳]، ۲۰۱۱).
بحران مالی جهانی عواقب شدیدی را برای جهان به همراه داشته که پاسخ چشمگیر اشتغال به بحران از آن جمله بوده است. بحران مالی اخیر نسبت به بحرانهای مالی گذشته بیشترین تأثیر منفی را بر اشتغال گذاشته که در این میان نه تنها کشورهای پیشرفته و اقتصادهای در حال ظهور را دچار بحران بیکاری نموده، بلکه کشورهای درحال توسعه و کمتر توسعه یافته را نیز که بیکاری یکی از معضلات اقتصادی و اجتماعی آنها به شمار میرود، دچار بحران بیکاری شدیدی نموده است .بر طبق اطلاعات سازمان بین المللی کار و پیش بینیها، نرخ بیکاری سراسری در جهان در سالهای ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰، باوجود تفاوتهای چشمگیر بین مناطق مختلف، افزایش یافت. بالاترین سطوح نرخ بیکاری و بیشترین افزایش آن، در اقتصادهای توسعه یافته، اتحادیهی اروپا و دیگر کشورهای اروپایی گزارش شده است. با این وجود افزایش بیکاری و گسترش فقر حاصل از بحران، در بسیاری از مناطق، بهویژه آسیای جنوب شرقی، اقیانوس آرام و جنوب آسیا، شمال و صحرای آفریقا نیز افزایش یافت (سیگنورلی، ۲۰۱۱).
همچنین بررسیها نشان میدهد که در سال ۲۰۰۹ حدود ۸۱ میلیون نفر از جوانان بیکار بوده اند که این رقم ۸/۷ میلیون نفر بیش از تعداد بیکاران در سال ۲۰۰۷، یعنی سالهای آغازین بحران مالی جهانی بوده است. بنابراین میتوان گفت نرخ بیکاری جوانان در اثر بحران مالی جهانی به شدت افزایش یافته
به طوری که این رقم در سال ۲۰۱۰ با ۱۳/۱ درصد افزایش همراه بوده است (الدر و همکاران[۴]، ۲۰۱۰). بحران مالی جهانی موجب شده تا ۲۰ میلیون نفر در سراسر جهان شغل خود را از دست بدهند و بیکاری شاغلان فقیر و مشاغل آسیب پذیر، بر اثر بحران اقتصادی جهانی افزایش یابد (سازمان بین المللی کار[۵]، ۲۰۱۰).
بیسابقه بودن عمق و گسترهی بحران مالی آمریکا، در امان نماندن اقتصاد هیچ کشوری از اثرات این بحران و همچنین افزایش بیکاری در طول سالهای بحران، اقتصاددانان را بر آن داشته است تا
بررسیهای بیشتری در زمینه اثرات بحران مالی اخیر بر بیکاری در کشورهای مختلف، آثار ناشی از بیکاری حاصل از بحران مالی، گروههای سنی مختلف متأثر از بیکاری، تحلیل و شناخت گروههای مختلف درآمدی تحت تأثیر بیکاری و اختلافات جنسیتی به انجام برسانند.
بیکاری به عنوان مشکل جدی و قابل توجهی ملاحظه میگردد که اکثر کشورهای توسعه یافته و
درحال توسعه را درگیر ساخته و برخی مسائل اقتصادی- اجتماعی بر جای خواهد گذاشت. همواره چندین دلیل در شکل گیری چنین وضعیتی به خصوص در کشورهای درحال توسعه، نقش اساسی ایفا مینماید که از جملهی این عوامل میتوان به کمبود رشد اقتصادی همراه با افزایش جمعیت، ناتوانی دولتها در استفادهی درست از پساندازهای داخلی در زمینه سرمایهگذاریهای مطلوب مالی، تغییر تکنولوژی، تغییر سطح تقاضای مصرف کنندگان و عدم تعدیل مشاغل اشاره نمود. یکی دیگر از عواملی که تغییر آن، نوسانات شدیدی در وضعیت و نرخ بیکاری را باعث میشود، کاهش فعالیتها و کاهش رشد اقتصادی حاصل از رکود اقتصادی و بحران است (عبدالله[۶]، ۲۰۱۲). هر بحرانی به وسیلهی
هزینه های اجتماعی که بر جای میگذارد، توصیف میشود. از دست دادن مشاغل، فکر و خیال بیکاری و کاهش درآمدها، همگی پدیدههای منفی هستند که در طول بحران و رکود به وجود میآیند (کارایانی[۷]، ۲۰۰۸).
در پی بحران مالی اخیر، اگرچه متغیرهای زیادی در حوزه اقتصاد دچار تغییر شدند، اما یکی از متغیرهایی که تغییر آن باعث نوسان عمده در سایر متغیرهای کلان اقتصاد گردید، نرخ بیکاری بود. شناخت تأثیر بحران مالی ۲۰۰۸-۲۰۰۷ بر بیکاری در کشورهای مورد مطالعه از اهمیت ویژهای برخوردار است؛ زیرا بیکاری به عنوان مشکل جدی و قابلتوجهی ملاحظه میگردد که اکثر کشورهای توسعه یافته و درحال توسعه را درگیر ساخته، کاسته شدن سطح رفاه، کاهش سطح اعتماد عمومی، کاهش درآمد دولتها، یأس و ناامیدی عوامل اقتصادی و نارضایتی اجتماعی نیروی کار و فعالان اقتصادی را بر جای خواهد گذاشت. این مطالعه تأثیر بحران مالی آمریکا را بر وضعیت و نرخ بیکاری کشورهای
در حال توسعهی منتخب حوزه منا بررسی می کند تا از این طریق به راهکارهایی جهت کنترل بیکاری و بهبود آن در شرایط بحران مالی و بعد از آن دست یابد.
اهمیت موضوع
بحران آمریکا، به عنوان یک بحران مالی در اواخر سال ۲۰۰۷ آغاز شد. این بحران با تأثیر شدید بر بازارهای مالی در سال ۲۰۰۸ یعنی زمانی که اثرات واقعی اولیه با کاهش زیادی در تولید و در پی آن افزایش بیکاری نمایان شد، قابل لمس بود (مارلی و همکاران، ۲۰۱۱).
افزایش اثرات حاصل از بحران مالی ۲۰۰۸-۲۰۰۷ در سطح بین المللی و بیکاری حاصل از آن، امروزه به عنوان یکی از مباحث مهم مورد بررسی بسیاری از محققان است. بحرانهای مالی مختلف، همگی از طریق کاهش سطح تولید، کاهش رشد اقتصادی، کاهش سرمایهگذاری به واسطهی عدم قطعیت و
بی ثباتی زیاد، سختتر و پیچیدهتر شدن استانداردهای مربوط به وامهای بانکی و افزایش میزان پاداشها و اضافه حقوق کارگران در جهت افزایش بیکاری گام برمیدارند (هال[۸]، ۲۰۰۹).
بحران مالی آمریکا همانند بحرانهای گذشته، افزایش پایدار و چشمگیری در وضعیت بیکاری در سیستمهای اقتصادی توسعه یافته به دنبال داشته است و اگرچه کشورهای درحال توسعه، به طور کلی از این بحران به سلامت گذشتهاند اما میزان بیکاری – حداقل به صورت موقتی- در چندین منطقه از جمله: آمریکای لاتین، خاورمیانه و شمال آفریقا با افزایش رو به رو بوده و یا کاهش آن متوقف شده است (برنال وردوگو و همکاران[۹]، ۲۰۱۲). اثرات منفی حاصل از فقدان جذب نیروی کار، می تواند منجر به افزایش میزان بیکاری ساختاری در بلندمدت گردد (بال[۱۰]، ۲۰۰۹). در این زمینه، اکثر اقشار آسیب پذیر اجتماع مانند زنان و جوانان دارای تجارب فنی و مهارتهای محدود، بیشتر در معرض آسیب و خطر قرار گرفته و میزان مشارکت آنها در بازار کار، نوعاً کاهش خواهد یافت (دوال و همکاران[۱۱]، ۲۰۱۱). شواهد تجربی به دست آمده در رابطه با بحرانهای مالی گذشته و به طور کلی رکود اقتصادی، حاکی از آن است که اقشار جوان، افراد مسن، کارگران بیتجربه، بیمهارت و زن، به علاوهی مهاجران، بیش از سایرین زیر بار فشار حاصل از افزایش نرخ بیکاری آسیب میبینند (کودهری و همکاران، ۲۰۱۰).
بیکاری هر نهادهی تولید به منزلهی از دست رفتن فرصت بهره برداری از آن برای تولید محصول است؛ انباشته شدن فرصتهای از دسترفته در هر کشوری در طی زمان منجر به ضعف نسبی اقتصاد آن در مقایسه با سایر کشورها میشود. در میان عوامل تولید، عدم اشتغال نیروی انسانی افزون بر آثار اقتصادی، به دلیل آثار اجتماعی، فرهنگی و سیاسی از اهمیت بیشتری برخوردار است (رضوی و مشرفی، ۱۳۸۳). به همین علت، تمامی جوامع درگیر بحران، توجه زیادی به ایجاد موقعیتهای شغلی
جدید و به کارگیری سیستمهای مخصوص بیکاری، جهت حذف یا حداقل کاهش این مشکل، اختصاص داده و می دهند. لذا با توجه به عمق بحران مالی اخیر، اهمیت مسئله بیکاری و ارتباط این دو مقوله با یکدیگر، بررسی تأثیر بحران مالی آمریکا بر بیکاری کشورهای درحال توسعهی منتخب ضروری به نظر میرسد.
کاربرد نتایج پژوهش
اقتصاد آمریکا به عنوان یکی از بزرگترین اقتصادهای جهانی، طی سالهای اخیر با بحران و مشکلات زیادی روبهرو شده است. این بحران یادآور بحران اقتصادی آمریکا در سالهای ۳۰-۱۹۲۹ است که طی آن کاهش رشد اقتصادی، ورشکستگی بانکها و شرکتهای بزرگ اقتصادی و موج عظیم بیکاری، این کشور را در یک رکود بیسابقه قرارداد.
بحران مذکور از ایالات متحدهی آمریکا شروع شد، اما بعد از ایالات متحدهی آمریکا و کشورهای قدیمی عضو اتحادیهی اروپا، دور دوم اثرات مضر بحران در کشورهای درحال گذر و درحال توسعه ظاهر شد (مارلی و همکاران، ۲۰۱۱).
اگرچه بحران اخیر اثرات عمیقی بر بازار کار و وضعیت بیکاری کشورهای توسعه یافته برجای گذاشت، اما جهانی شدن و پیوند میان کشورها به گسترش بحران و اثرات آن بر بیکاری دامن زد. مطالعه تجربی صورت گرفته در این محدوده، سعی دارد که به بررسی وضعیت بیکاری حاصل از بحران مالی در کشورهای حوزه منا بپردازد و از آنجایی که موضوع این مطالعه، حداقل در حوزه منتخب و کشور ایران، بررسی نشده است لذا می تواند مقدمهای برای انجام مطالعات گستردهتر بعدی در این زمینه باشد. تحلیل و شناخت گروههای مختلف درآمدی به درک تأثیرات متفاوت اعمال شده بر وضعیت بیکاری در اقتصاد جوامع دارای سطوح مختلف درآمدی، کمک زیادی می کند. کاربرد دیگر این مطالعه، استفاده از نتایج آن برای بهبود وضعیت بیکاری حاصل از بحران است.
۱-۴- اهداف پژوهش
بررسی تأثیر بحران مالی بر نرخ بیکاری کشورهای منتخب.
بررسی تأثیر بحران مالی بر وضعیت بیکاری در کشورهایی با درآمد بالا و پایین.
1-5-فرضیه های پژوهش
در این مطالعه پس از بیان مبانی نظری بحران مالی و تأثیر آن بر بیکاری، فرضیه های زیر در مورد منتخبی از کشورهای حوزه منا مورد بررسی و آزمون قرار خواهد گرفت:
۱- اثر بحران مالی بر نرخ بیکاری کشورهای منتخب مثبت است.
۲- اثر بحران مالی بر بیکاری در کشورهایی با درآمد بالا نسبت به کشورهایی با درآمد پایین بیشتر است.
1-6- روش پژوهش۱-۶-۱- نوع مطالعه، داده ها و دورهی زمانی
در مطالعه حاضر، ابتدا جهت بررسی موضوعات مربوط به بحران مالی و بیکاری، روش اسنادی و تحلیل محتوایی مورد استفاده قرار میگیرد. سپس با بهره گرفتن از اطلاعات و آمار جمع آوری شده و بر اساس مدل انتخاب شده به عنوان الگوی اقتصادسنجی از روش توصیفی جهت شرح و توضیح متغیرها و از روش تجربی و رگرسیون به منظور بررسی تأثیر بحران مالی بر بیکاری کشورهای درحال توسعهی منتخب استفاده میشود. این مطالعه با بهره گرفتن از نرمافزار Stata11 به بررسی اهداف و فرضیه های پژوهش می پردازد. دادههای مورد استفاده در قالب دادههای تابلویی مبتنی بر سری زمانی ۲۰۱۲-۱۹۹۵ برای منتخبی از کشورهای حوزه منا میباشد که کشورهایی درحال توسعه اند. به منظور جمع آوری داده ها و مطالب مربوط به ادبیات موضوع از روش کتابخانهای مانند کتب، مجلات، مقالات و پایان نامهها استفاده میشود. در پایان، روش تحلیل محتوا ، جهت تجزیه و تحلیل نتایج به کار میرود. نوع پژوهش، از نظر هدف، کاربردی و از نظر روش، به صورت توصیفی- تحلیلی است.
۱-۶-۲- قلمرو مکانی پژوهش
جامعهی آماری مورد استفاده در این مطالعه شامل ۱۰ کشور درحال توسعهی حوزه منا
میباشد. منا اصطلاحی است که برای نامیدن کشورهای عمدهی تولیدکنندهی نفت که در منطقهی خاورمیانه و شمال آفریقا قرار دارند به کار میرود. این منطقه دارای ۶۰ درصد منابع نفتی و ۴۵ درصد منابع گازی جهان میباشد (دانشنامهی آزاد ویکیپدیا[۱۲]، ۲۰۱۱). به دلیل در دسترس نبودن دادههای مربوط به همهی کشورهای عضو، تعدادی از این کشورها به شرح ذیل در این پژوهش مورد استفاده قرار میگیرند:
اردن، الجزایر، ایران، تونس، سودان، سوریه، عربستان سعودی، کویت، مصر و مراکش.
بر اساس طبقه بندیهای بانک جهانی، از ده کشور مورد مطالعه، شش کشور جزء کشورهایی با درآمد بالاتر از متوسط و درآمد بالا هستند که به دلیل محدود بودن جامعهی آماری مورد مطالعه، این کشورها به عنوان کشورهای درحال توسعهی با درآمد بالا در نظر گرفته شده اند و شامل: الجزایر، ایران، اردن، کویت، عربستان سعودی و تونس میباشند. چهار کشور مصر، مراکش، سودان و سوریه نیز طبقطبقه بندی بانک جهانی، کشورهایی با در آمد پایین هستند. هدف این مطالعه بررسی تأثیر بحران مالی جهانی بر بیکاری کشورهای مذکور است که به عنوان جامعهی آماری تعریف شده اند.